۱۳۸۹-۰۸-۰۷

دی 1386

تعادل
نوشته شده در یکشنبه شانزدهم دی 1386 ساعت 23:39 شماره پست: 283
گفت: تو از اون انتلکتوال های متعهد و آشنا به درد مردم بوده ای!
فکر کردم:
 همیشه میان روشنفکر بودن و  آشنایی با درد مردم،  دوست داشتم تعادلی را حفظ کنم. گرچه در حدی نبوده ام که این دو را با هم تجربه کنم.
اما الان شاید تنها درد مردم را داشتن همراهم شده...
واقعیتش این است که چند وقتی است به کلمه روشنفکری هم آلرژی پیدا کرده ام!
تعادل چیز خوبی است و فارغ از افراط، باید  مواظب تفریط هم بود گاهی!
مردم خوب
نوشته شده در جمعه بیست و یکم دی 1386 ساعت 20:21 شماره پست: 284
برف می آید...
چند روز شهرها نیمه تعطیل اند. خیابان ها پاکسازی نمی شوند. گاز برخی شهرها قطع شده است. کوچه های ما مملو از برف است و در اکثر کوچه ها و معابر فرعی، امکان رفت و آمد نیست. ۴ - ۵ روز است که زباله ها جمع آوری نمی شود. کنتور های آب می ترکند و آب ها قطع اند. در این هوایی که سگ از سرما می میرد، مجبور به صرفه جویی گاز هم هستیم. مدارس و دانشگاه ها تعطیل اند. کارهای زیادی خوابیده است. نانوایی ها صف هایی چند برابر قبل دارند و...
و مردم ساکت و آرام و در حال صرفه جویی اند. در وضعیتی که مسئولی هم به طور جدی معذرت خواهی نمی کند.
قصد تشویش اذهان عمومی و این بازی ها را ندارم ولی برایم سوال بود که با چگونه جامعه ای طرف هستیم؟ مانده ام با این اتفاقات جدید و تجربه های دو سال گذشته مثل سهمیه بندی بنزین و تورم و گرانی و بیکاری و محدودیت های سیاسی و... چگونه است که  مردم این همه خوب هستند و صدایشان در نمی آید.... اصلا چطور شد که پدران ما ۳۰ سال قبل، انقلاب کردند؟!
یاد آن بزرگ
نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم دی 1386 ساعت 23:11 شماره پست: 285
نمی دونم چی علتش بود؟
این که به هتل  مان نزدیکتر بود؟ این که هنوز خوب نمی تونستم بفهمم کجا هستم و در حالت بهت به سر می بردم؟ این که آن عزیز سفارش کرده بود، حتما آنجا یادش باشم؟... نمی دانم.
اولین جایی که در اولین سفر عتبات عالیات رفتم، حرم ابوالفضل العباس بود. خواستم فقط سلامی عرض کنم تا به حرم محبوبم امام حسین بروم. اما نشد... همان جا پاگیر شدم. روبروی ضریح در کنار ایوان... دقایق زیادی ایستادم و....
زنگ این حرف که آنجا پاگیرم کرد، هنوز هم در گوشم هست.  ((به ابالفضل بگو نصیب من هم بکنه! من هم مثل او دلم شکست. مثل او که در کنار آب و مشک و... دلش شکست!))
حضور در آن فضا دگرگونه است. گودال قتلگاه خود روضه ای مفصل است، خیمه گاه، تل زینبیه و....
نمادی که جای دست راست ابالفضل است در یک کوچه و دست چپ در کوچه ای دیگر....نماد مشک در جایی دیگر و حرم او... با چه فاصله هایی... و یادآور چه ماجرایی!
و چه غم انگیز است ماجرای او و برادر بزرگش که در راه دین و اصلاح اینچنین قربانی شدند چونان تمام مصلحانی که در مسیر حق گام برداشتند و بر می دارند و هماره هم دنیا و مافیها علیه آنها قد برافراشته اند!
در تاریخ کم کسی است مانند عباس بن علی قمر بنی هاشم که با آن شرایط و سن و نقش در تاریخ خودش، اینچنین در یک فرهنگ و مذهب بزرگ شده باشد!... او بزرگ بود و بزرگ هست و بزرگ خواهد ماند تا وقتی اخلاق بزرگ است!

هیچ نظری موجود نیست: