شب قدر: رابطه دین و زمان
نوشته شده در سه شنبه دهم مهر 1386 ساعت 22:6 شماره پست: 264
وقتی در نظریات دورکیم می خواندم که رابطه ای محکم میان دین و زمان وجود دارد، برایم جالب بود و فارغ از حرف او که ادعا می کند بسیاری از مقولات چون زمان و مکان برگرفته از دین و مناسک دینی بوده است، به رابطه متقابل زمان و دین فکر می کردم.
دورکیم می گوید:
((از دیرزمانی پیش به این سو می دانیم که نخستین دستگاه های تصوری که بشر از جهان و از هستی خودش پدید آورده خاستگاه دینی داشته است... اگر می گوییم که فلسفه و علم از دین سرچشمه گرفته اند برای این است که خود دین به جای علم و فلسفه و به همین عنوان کار خود را آغاز کرده است....در ریشه احکامی که ذهن ما صادر می کند تعدادی از مفاهیم ذاتی کلی وجود دارد که بر تمامی حیات فکری ما مسلط است. اینگونه مفاهیم کلی ذاتی همان هایی هستند که فیلسوفان از زمان ارسطو تا امروز آنها را مقولات فهم نامیده اند: مانند مفاهیم کلی زمان، مکان، عدد، علت، جوهر، شخصیت و مانند اینها. این مفاهیم که پاسخگوی کلی ترین خاصیت های اشیاء هستند و در حکم قالبهای استواری اند که اندیشه را دربر گرفته اند... در دین و از دین پدید آمده اند یعنی فرآورده ای از فرآورده های اندیشه دینی اند.... در مورد برخی از این مقولات از هم اکنون می توان چنین نظری را ابراز کرد... زمان را نمی شود تصور کرد مگر با در نظر گرفتن لحظه های متفاوت آن... زمان فقط عبارت از یادآوری هم زمان جزیی یا کلی زندگی گذشته ما نیست. زمان قالبی انتزاعی و غیر شخصی است که نه تنها هستی ما بلکه هستی تمامی بشریت را دربر می گیرد. زمان مانند یک دورنمای بیکرانه است که در آن تمامی لحظه های پایندگی در برابر نگاه جان به تماشا گذاشته شده ... زمان، زمان من نیست که به این سان سازمان یافته باشد....و تقسیم بندی های زمانی بر پایه سال و ماه و هفته و روز و مانند اینها به مراحلی از مراسم، اعیاد و آیین های عمومی بر می گردند و تقویم چیزی است که ضمن قاعده بندی فعالیت های جامعی بیانگر آهنگ تکرار این فعالیت هاست. (امیل دورکیم، صور بنیانی حیات دینی، ص ۱۲ - ۱۴)
با این اوصاف، بهتر می توان به رابطه زمان و مناسک دینی نگاه کرد. از جمله این موارد که قابل وصف است، شب های قدر است. یک زمان خاص در طول سال تکرار می شود که در منتها درجه قداست و معنویت برای مسلمانان است. این دین و تعالیم آن است که قدر را قدر بخشیده و این زمان خاص است که جنبه رازآلودی و معنویت به این دین بخشیده است. رابطه ای دو طرفه میان دین و زمان وجود دارد که مناسک دینی را معنا می بخشد. اگر زمان گرفته شود، مخدوش شود یا به آن جاهل باشیم، بسیاری از مناسک دینی ما نیز خدشه دار می شود و از سوی دیگر به قول دورکیم، بسیاری از این زمان ها و تقسیم بندی ها با دین است که معنا می یابد آن طور که ۳۰ روز از سال زندگی ما ایرانیان دستخوش تغییراتی می شود چون که در دستورات دینی مان ماه رمضان خوانده شده است یا آن گونه که در تقسیم بندی بسیاری از هم میهنانمان وقت غروب و ظهر بیش از ساعت در زندگی روزمره شان نقش دارد. یا اهمیت و قداست و شیرینی بسیاری از اعیاد نه به واسطه زمان خاصشان در طول تاریخ که به واسطه اهمیت بخشی دین و فرهنگ به آن زمان خاص بوده است.
جالب اینجاست که امسال این خدشه در زمان و بالتبع خدشه در مناسک دینی مسلمانان بیش از قبل (آنگونه که در مورد عید فطر احساس می شد) حس می شود! البته در باره کسانی که از این خدشه باخبرند. امسال به ادعای اکثر مراجع تقلید (چه حکومتی و چه غیرحکومتی) ماه رمضان یک روز دیرتر از اعلام رسمی شروع شده است یعنی اگر تریبون های رسمی پنج شنبه را ابتدای ماه رمضان معرفی کردند اکثر مراجع معتقدند که جمعه ابتدای ماه رمضان بوده است و بر همین منوال شب های قدر را نیز یک روز دیرتر برگزار می کنند. بر این اساس بسیاری از مومنین هر ۶ شب را احیاء می گیرند، بسیاری از علما از احیاء گیری در شب های رسمی امتناع کرده اند ، برخی مراجع هم اصلا مراسم شب قدر را تعطیل کرده اند و.... در اینگونه موارد است که این رابطه میان دین و مناسک دینی و اهمیت زمان در دین بیش از پیش احساس می شود!
تخصص و تعهد
نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم مهر 1386 ساعت 23:43 شماره پست: 265
متخصص اطفال است و قبلا مدیر چندین بیمارستان و درمانگاه و استاد دانشگاه هم بوده است. باغچه خانه اش دیدنی است. نیم ساعتی کاری داشتم گفت: تا این فرم را پر می کنم، کتابخانه ام را ببین جالب است. فکر کردم حتما چند صد تایی کتاب پزشکی است و یک مقدار کتاب شعر و ... چون می دانستم که شعر هم می گوید.... اما حدود ده هزار جلد کتاب داشت در موضوعات مختلف. رمان و داستان، تاریخ ایران و اسلام، دیوان های شعر، جامعه شناسی و روانشناسی و فلسفه و... وقتی کتابهای نایاب فلسفی، کتابهای مارکس و هایدگر و هگل و کلیدر و صادق هدایت و کسروی و... را در کتابخانه اش دیدم، واقعا تعجب کردم. یک میز و چندین کتاب برای مطالعه، نور کافی، صندلی مناسب، دوچرخه ثابت برای ورزش و.... همه چیز سر جای خودش!
می گفت: دیوان شعرم ۸۰۰ صفحه است حیف که اینجا نیست بدهم ببری. در حرف زدن هم همیشه حدیث می خواند و شعر می خواند.
در مطبش هم بیش از این که پول بگیرد، بیماران را رایگان معالجه می کند تازه پول داروی برخی بیماران را هم خودش می دهد.... وقتی بحث از تخصص و تعهد می شود، یاد او می افتم.
بهش گفتم: آقای دکتر پیر شده اید؟ بچگی ها که مطبتان می آمدم و به من آدامس می دادید خیلی جوان تر بودید! گفت: دیگه افتادیم توی ۶۷ سالگی!
واقعا لذت بخش بود دیدن یک پزشک متخصص با این مختصات و ویژگی ها!
حکایت همچنان باقی است!
نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم مهر 1386 ساعت 1:19 شماره پست: 267
دو - سه ماه قبل یکی از دوستان مصاحبه ای با عماد الدین باقی تدارک دیده بود درباره ویژه نامه مشروطه از من هم خواست و با هم رفتیم دفتر انجمن دفاع از حقوق زندانیان در میدان فاطمی. عماد الدین باقی هم تحصیلات حوزوی دارد و هم فوق لیسانس جامعه شناسی. مطالعاتی هم در زمینه تاریخ ایران و مشروطه دارد که موجب شد برای برخی سوالات پیش او برویم. وی معتقد است که روشنفکران ایران اکثرا غیرلائیک بوده اند و نقش روحانیون و روشنفکران چندان تفاوتی در مشروطه نداشته است.اکثرا هم می دانسته اند چه می خواسته اند. که در تمام این زمینه ها با او جدل کردیم و البته مصاحبه فوق الذکر که به علت وقت کم چندان هم خوب نشد، در جایی که قرار بود چاپ شود، نشد و نمی دانم الان چه شده است؟
به هرحال در حین مصاحبه حال آشفته ای داشت. روزهایی بود که دختر و همسرش محاکمه می شدند، خودش را تهدید به زندان کرده بودند و طرح مبارزه با اراذل و اعدام آنها هم خیلی داغ بود. در همین اثنا مادر یکی از کسانی که به عنوان اراذل و اوباش دستگیر شده بود، تماس گرفت و ظاهرا گریه می کرد و کمک می خواست...(چون آقای باقی رییس انجمن دفاع از حقوق زندانیان هم هست). وقتی منشی، تلفن را به او داد خیلی منقلب شد، معلوم بود واقعا رنج می کشد حالت بغض گرفت و می گفت آخه من به این مادر چه بگویم؟... قرار بود دو - سه روز دیگر اعدام شود! بدون محاکمه و وکیل و.... بالاخره آقای باقی یک راهنمایی هایی به آن مادر کرد.... بعد از تلفن هم درباره بازجویی اش گفت و این که تهدیدش کرده اند که زندانی ات می کنیم... به بازجو گفته بود: تو از زندان می ترسی و این همه تهدید می کنی! من که قبل از انقلاب رفته ام بعد از انقلاب هم رفته ام و قبل از انقلاب هم با کفن توی تظاهرات شرکت می کردم... من که ترسی ندارم تازه نشانه مظلومیت ما هم هست!....
خبر داشتم ولی آنجا بود که حس کردم واقعا درد حقوق بشر دارد... چون خیلی وقتها ما و روشنفکران و... سالها و سالها و کتابها و مقالات دم از حقوق بشر می زنیم و مسئله حقوق زنان و آزادی سیاسی و آزادی بیان و مطبوعات و... را مطرح می کنیم اما حاضر نیستیم قدمی در این راه برداریم... در حالی که انجمن دفاع که فعالیتش معطوف به تمام زندانیان بود، به همت عماد باقی اقدامات خوبی کرده و می کند و اگر باقی سالهاست در زمینه دین و حقوق بشر فعالیت می کند در عمل هم فعال بوده است و از ده ها روشنفکر لائیک و دینی و غیر دینی که فقط حرف می زنند و شعار می دهند بهتر عمل کرده است! با شجاعت و بی مهابا هم عمل کرده و البته چوبش را هم می خورد.... امشب باقی در زندان است! و حکایت همچنان باقی است!
مصداق این سکوت و فقط شعار دادن همین عمل ماست! همه ساکتیم مثل این دو سال گذشته! همه منتظریم تا فرجی شود!.... همین چند سطر درباره مظلومیت او و ظلمی که به او می شود را من با ترس می نویسم، مبادا وبلاگم، خودم، آینده ام و... دچار مشکلی نشود!
درمانگاه جامعه
نوشته شده در شنبه بیست و هشتم مهر 1386 ساعت 23:55 شماره پست: 268
یکی از نزدیکانم مسئول یک درمانگاه خیریه در یکی از محروم ترین مناطق قم است. گهگاهی به آنجا سرمی زنم و بعضا خبرهایی هم از آنجا می شنوم که به خوبی نمایانگر ابعاد مختلف جامعه ای است که در آن به سر می بریم.
از یک طرف سه - چهار سال است در نزدیکی همان مکان اجاره ایشان در حال ساخت یک درمانگاه مجهز و پیشرفته هستند که بانیان خیر بیش از یک میلیارد تومان برای آن هزینه کرده اند و به جای کمک از سوی مسئولین امر، همیشه با چوب های لای چرخ و ممانعت و کاغذ بازی و... مواجه بوده اند. متاسفانه به جای کمک کردن به امور خیریه، اهالی این امور را از اقدامشان پشیمان می کنند!
قبلها که دزدی و سرقت در درمانگاه خیریه شان به وفور یافت می شد ولی از وقتی چندین دوربین مداربسته گذاشته اند کمتر شده است.... وسائل دندان پزشکی، پول، وسائل اتاقها و حتی شیر دستشویی از جمله مواردی بود که همیشه سرقت می شد. دزدان بی نوایی که از مال و اموال خیریه که برای مردم محروم است هم نمی گذرند.
دو - سه ماه قبل که با یکی از اقوام برای تماشای ساختمان نیمه کاره رفته بودم و نگهبان ساختمان هم ما را راهنمایی می کرد، هنگام بازگشت دیدیم یک جوانی ۲۵ - ۲۶ ساله سیلندر گاز ۳۰ - ۴۰ کیلویی را با چه زحمتی می برد... آقای نگهبان دو - سه سوالی کرد و وقتی خواست جلوتر برود، دزد محترم پا به فرار گذاشت!
چند وقت یکبار که داخل فلاش تانک های دستشویی ها را نگاه می کردند، در حدود یک کیسه زباله سرنگ مصرف شده پیدا می کردند .... و معتادان بدبختی که مکان سرنگ زدنشان دستشویی درمانگاه شده است! در گوشه و کنار ساختمان نیمه کاره درمانگاه هم که الی ماشاء الله سرنگ چند بار مصرف قابل مشاهده است!
دو - سه شب قبل تلفن زدند که نیم ساعتی است به پلیس ۱۱۰ گفته ایم و نیامده اند... شما پیگیری کنید. یک نفر از طبقه سوم ساختمان نیمه کاره افتاده و شخص دیگری هم فرار کرده است!... بعد معلوم شد آقایی دنبال برادر زنش کرده بوده که با چاقو ناکارش کند که سر از ساختمان نیمه کاره درمانگاه در می آورند و برادر زن برای فرار ، خود را از سه طبقه پائین انداخته و البته پایش هم شکسته است!
از زیرآب زنی (کلمه دیگری پیدا نکردم!!) یکی از کارگران درمانگاه نزد مسئولش گفتم... دل پری داشت از این زیرآب زنی ها و می گفت که هر روز انجام می شود... دکتر برای پرستار، پرستار برای دکتر، کارمند برای همگی و... و البته از چاپلوسی ها و تملق هایی گفت که جزو صفات ما ایرانیان شده است!
به هرحال هر روزه بسیاری از مریضی ها و بیماری ها و ویروس ها در همین درمانگاه با همین اوصاف درمان می شود و بهبود می یابد... اما فکر کنم در کنار این درمانگاه ها ما نیاز به درمانگاه های جامعه هم داریم که زشتی ها و پلشتی ها و ویروس های تک تک افراد و بیماری ها و مسائل اجتماعی جامعه مان را نیز درمان کند!...به امید آن روز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر