۱۳۸۹-۰۸-۰۷

مرداد 1386

دو سالگی
نوشته شده در سه شنبه دوم مرداد 1386 ساعت 23:45 شماره پست: 254
به همین سادگی دو سال گذشت.
دو سال تجربه گذشت . از آن روزها که تنها بودم و در تنهایی می نوشتم تا امروز که دوستان زیادی پیدا کرده ام و ایمیلهای فراوان و تجربیات جدید و.... قرار است درباره خدا، خود و جامعه بنویسم با این اسم عجیب: خدای من!
پیش از این درباره خدا و گفتگوها و نجواهایم و درباره خودم بیشتر و راحت تر می نوشتم. اما امروز... نمی توانم، نمی شود، نباید، نمی دانم.... به هرحال کمتر شده است.
اما درباره جامعه و جامعه شناسی و نوشته هایم در این حوزه ها، گرچه می دانم چندان هم موفق نبوده ام اما به هرحال سعی کرده ام در حد توانم نقشی ایفا کنم البته دائما با نگاهی انتقادی! جامعه شناسی رشته و علمی غریب و تاحدودی مهجور در ایران است که خوشبختانه امروزه سایت ها و وبلاگهای زیادی به مسائل آن می پردازند. جامعه شناسان، اساتید و دانشجویان علوم اجتماعی و همچنین علاقمندان رو به فزونی این حوزه، بیش از پیش به صورت تخصصی به مسائل و مشکلات  جامعه متغیر و در حال گذار ما می پردازند و این مسئله گرچه خالی از نقص و انحراف نیز نبوده اما مایه خوشحالی است. نمی دانم سه سالگی ای هم در کار است یا نه؟!.... همین!
بازی و عشق و دیگری
نوشته شده در سه شنبه نهم مرداد 1386 ساعت 21:50 شماره پست: 255
بعضی بازی ها برد مثبت است... مثل شنا، تیراندازی یا اسب سواری یا دو. آنقدر باید خودت خوب  بازی کنی تا پیروز شوی! کاری هم به کنار دستی ات و رقیبت  و دوستت نداری! این شاید بعضا در  فردگرایی مدرن بروز می یابد که جوامع انسانی را در برگرفته است.
بعضی بازی ها برد و باخت است... باید آنقدر خوب باشی و آنقدر طرف مقابل را خراب کنی تا بتوانی پیروز باشی...مثل تنیس باید توپ ها را آن طور در زمین حریف بیندازی که خودت امتیاز بگیری و آنگونه بیندازی که او نتواند پیروز باشد و برنده، تنها خودت باشی! این هم آن فردگرایی خودخواهانه است که همگی خوب بلدیم.
بعضی بازی ها برد - برد است. دو طرف آن طور باید بازی کنند که هر دو ببرند. من به او کمک کنم و او به من تا هر دو بتوانیم بازی را ببریم... چیزی که در بازی های گروهی  مثل فوتبال معنا پیدا می کند و البته در زندگی روزمره ما ایرانی ها کمتر!
بعضی بازی ها هم برد و باختش بالعکس است ... هدف برد طرف مقابل است گرچه مقرون با شکست و بد بازی کردن خودت باشد. آن گونه باید بازی کنی تا همیشه طرف مقابل پیروز باشد، حال اگر تو هم بردی که بهتر وگرنه برد تو اصلا نباید اهمیتی برای خودت داشته باشد... مصداق این همان خودکشی های دگرخواهانه ای است که دورکیم می گوید.
برایم این سوال ایجاد شد که در تعاملات روزمره چقدر مشغول این بازی ها هستیم؟ بیشتر در کدام روش و کدام مسیر بازی می کنیم؟ عشق و زندگی دو نفره کدام یک از این بازی هاست؟ اصولا این دوگانگی باید حس شود یا باید در رابطه دو طرفه ذوب شود؟  اصلا نگاه به عشق و رابطه را می توان در این چارچوب ها و تمثیل ها خلاصه کرد؟ باید آنگونه بازی کرد که هر دو طرف پیروز باشند یا آنگونه عاشقانه زیست که هدف تنها برد طرف مقابل باشد؟ راستی رابطه مان با خدا و خودمان کدام یک از این بازی هاست؟
قطره شدن
نوشته شده در دوشنبه پانزدهم مرداد 1386 ساعت 23:27 شماره پست: 256
آدمی با این همه غرور و تبختر و بزرگی و خود بزرگ بینی،
 روزی چندین بار مقابل آن ذات بزرگ رکوع و تعظیم می کند و سجده می کند!

البته شاید هدف، قطره شدن و ذوب شدن  باشد.... قطره شدن برای دریایی شدن ... و ذوب شدن برای کسب کمال که رسیدن به این مقام ها، هفت خوان های فراوانی  می طلبد!
اما اگر فهمی از این  سجده ها و قطره شدن ها و ذوب شدن ها نباشد، شناختی از از آن وجود متعالی نباشد، و نگاهی به علت و فلسفه این امر نباشد.... چه سود از این کارها و سجده ها؟! راستی چه سود؟!
می مانم
نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم مرداد 1386 ساعت 23:25 شماره پست: 257
فکر می کردم سه سال پیش، وقتی تصمیم گرفتم که کنکور ندهم، بزرگ ترین تصمیم زندگی ام را گرفته ام!... ولی این روزها بعد از این همه کشمکش ذهنی و فراموشی و اغتشاش ذهنی و... بعد از آن پریشانی شب های دراز و غم دل تصمیم بزرگ تر را گرفتم.
.... و من می مانم. همین جا!
با تمام خستگی ها...بدی ها... تنهایی ها.... غم ها و شادی ها...
من می مانم همین جا!
عجایب ره عشق ای رفیق بسیار است!
به امید آینده ای روشن و روشن تر از امروز! در انتظار فردایی بهتر....
دیدار محبوب
نوشته شده در جمعه بیست و ششم مرداد 1386 ساعت 22:18 شماره پست: 258
چند وقت یکبار فرصتی می شود تا دیدار محبوب حاصل شود. این بار در روستای خاوه اطراف قم....
(آیت الله العظمی منتظری)
مثل همیشه شوخ طبع، مثل همیشه دقیق و مثل همیشه منتقد و مصلح...
می خواستم بیشتر صحبت کنم و مشورت کنم... اما مثل همیشه وقت هم کم بود!

ترکیب و تناسب
نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم مرداد 1386 ساعت 1:5 شماره پست: 259
در ایام قدیم برای روزها و شب های عید در محلات و مساجد و... شربت و شیرینی پخش می کردند و همه خوشحال و خشنود می خوردند و می نوشیدند و هیچ مزاحمتی هم برای کسی ایجاد نمی شد!
این روزها که عید های مذهبی پشت سر هم قرار گرفته اند در بسیاری از شهرها و محلات و خیابان ها همین شربت و شیرینی ها پخش می شود. اما وضعیت کمی متفاوت شده است... اولا دیگر کسی پیاده نیست، همه سواره اند و خیلی هایشان برای شربت و شیرینی کنار خیابان می ایستند و ترافیک های عجیب و غریب درست می کنند! ثانیا مثل قدیم ها لیوان ها شیشه ای نیست، بهداشتی شده و پلاستیکی و گوشه و کنار خیابان ها مملو از لیوان های پلاستیکی مصرف شده و  زباله و... است!
اینجور مواقع فکر می کنم تا چه حد در ترکیب سنت و مدرنیته و تناسب میان دنیای جدید و قدیممان موفق بوده ایم؟

هیچ نظری موجود نیست: