۱۳۸۹-۰۸-۰۷

آذر 1384

دروغ و فرهنگ ما
نوشته شده در چهارشنبه دوم آذر 1384 ساعت 17:11 شماره پست: 47
امروز که در جاده قم - تهران در حال طی مسیر بودم. دو سه موضوع موجب جلب نظرم شد که قبلا چندان با نگاه انتقادی به آن نگاه نمی کردم. یکی موز فروش هایی هستند که کنار جاده ها موز را نصف قیمت مثلا کیلویی ۳۵۰ تومان می فروشند. البته وقتی بخواهیم از آنها خرید کنیم، نیم کیلو موز را به جای یک کیلو به ما می دهند. دیگر آن که بسیار ماشین های پژو آردی و جی ال آی، برچسب آرم خود را برداشته اند و خالی گذاشته اند یا اصلا به جای آن جی ال ایکس قرار داده اند. از همه جالبتر ماکت های قلابی پلیس، تکه ای آهن به شکل ماشین پلیس درست کرده اند و روی آن برچسب زده اند تا رانندگان خیال کنند ماشین پلیس است و تخلف نکنند. دیدم چقدر اطراف ما را دروغ گرفته و دروغ در فرهنگ ما چه ریشه ای دوانده است!
به نظر می آید اصلا امروز در هیچ جامعه ای بدون دروغ نتوان ادامه حیات داد و دروغ جزو ذاتیات انسان و جوامع شده است و بر همین مبنا در دیگر جوامع و ملل ، خصوصا غرب و به ویژه آمریکا، دروغ و ظاهر سازی از سوی سیاستمداران و رسانه ها در ظاهر و باطن آشکار است. اما در حیطه فردی و فرهنگ انسانی، دروغ امری قبیح به شمار می رود. رییس جمهور سابق آمریکا نه به خاطر عمل زشتش که به علت دروغ بعد از آن محاکمه و رسوا می شود! و از هرکس که سفری به غرب داشته بپرسید، دروغ و ریا و تظاهر را در رفتار فردی آنان به کل منکر می شود. و شاید مفاهیمی مانند تعارف و دروغ مصلحتی جایی در فرهنگ آنان نداشته باشد.
ما هم در ایران  به دروغ و ریا و نفاق و... در سطح سیاسی و رسانه ها که آن هم البته مسئله مطلوب و مثبتی نیست، کاری نداریم. بحث من روی فرهنگ دروغ است. فرهنگ حمایت از دروغ. کارکرد های آشکار و پنهان دروغ و هاله های کوچک و بزرگ دروغ که اطراف زندگی تک تک مارا گرفته است. با وجود فرهنگ پاک آریایی و زرتشتی و اسلامی، اما ما دروغ را دوست داریم. ((گفتار و کردار و پندار نیک)) کجا و دروغ کجا؟! این همه مذمت و بدگویی و آیات و احادیث اسلامی درباره دروغ کجا و وضع امروز ما کجا؟! پس این مسئله از کجا ناشی می شود؟ این همه دروغ، دروغ مصلحتی، تعارف، نفاق، ریا و... از کجا در فرهنگ ما رسوخ یافته است؟! جالب است که یک جهانگرد خارجی اخیرا درباره ایرانیان گفته بود  در ایران هر تعارفی  را سریع باور نکنید. اگر یک چیز را سه بار به شما پیشنهاد کردند، بدانید تعارف نیست و می توانید آن چیز یا موضوع را بپذیرید! 
به نظر من دروغ و فرهنگ دروغ و جامعه شناسی دروغ در ایران امروز و حتی آسیب شناسی تاریخی آن در ایران قدیم، مسئله مهمی است که در این مطلب نمی گنجد. اما در کل من نیز به تبع برخی جامعه شناسان این مسئله یعنی فرهنگ دروغ پروری و دروغ پذیری را ناشی از رواج و ایجاد دو فرهنگ دیگر ایرانی می دانم. فرهنگ استبدادی و توهم توطئه.
استبداد و فرهنگ استبدادی، بسیار ، ایرانیان را محافظه کار و دروغ گو بار آورده است. کوزه های طلای زیر خاک که هنوز هم یافت می شود، برای رهایی از مالیات حکام مستبد یکی از این نمونه هاست. یک ایرانی بسیار بعید است که درآمد و اموال خود را به طور صحیح بگوید و یکی از مشکلات مهم در پژوهشگری اجتماعی که از سوی استادان به عنوان یک اصل مطرح می شود، اطلاعات غلط از سوی مصاحبه شوندگان است.  در طول تاریخ ، استبداد و حکام ظالم و مستبد و غیر ایرانی، ایرانیان را با خلق و خوی چاپلوسی و دروغ و ریا و تظاهر اخت کرده است و این مسئله در کنار توهم توطئه که آدمی را به عکس العمل وادار می سازد، به نظر از مهم ترین علل فرهنگ دروغ در ایران ماست.
چند باری است آخر مطالبم همیشه آرزوی بهبودی و اصلاح و... دارم. الان هم به نظرم آمد بنویسم به امید روزی که فرهنگ دروغ مانند دیگر آسیب های فرهنگی از ما دور شود! که دیدم چقدر امیدهای واهی و دور و دراز و شعارگونه دارم. اصلا ما ایرانی هستیم با همین فرهنگ! با تعارف و دروغ و دروغ مصلحتی! همین است که هست!!!

دیگ، چاه، سگ، کدامیک مقدس اند؟
نوشته شده در دوشنبه هفتم آذر 1384 ساعت 23:41 شماره پست: 49
چند روزی است جریان سگ وارد شده به حرم امام رضا (ع) نقل افواه  و رسانه هاست. عده  زیادی آن را مقدس کرده اند و برایش داستانها گفته اند. خوب است دو کلمه سگ و امام رضا را در اینترنت جستجو کنید تا ببینید چه خبر است! سگ بدون ممانعت ماموران وارد حرم آن هم بخش زنانه شده، هیچ زنی نترسیده، سگ سرش را بر روی سنگ های مقابل ضریح گذاشته و گریه کرده و اشک ریخته و.... اینها را یکی از خدمه هایی که سگ را گرفته بود در مقابل دوربین ها گفته است و البته با آب و تاب فراوان در سایتها و نقل عمومی منتشر شده است. در هر صورت جامعه ما خصوصا عوام و قشر تحصیل نکرده به راحتی چنین مسائلی را می پذیرد. این مسئله موجب درآمد سرشار برای عده ای می شود. برخی روضه خوان ها و مداحان حتما این مسئله را ذکر خواهند کرد و البته cd آن هم فروش خوبی داشته است. مثلا نگاه کنید به عکس پایین جمعیتی که مقابل یک فروشگاه در حال تماشای فیلم این سگ هستند.
و البته اگر سگ را در میان این جمعیت می آورند، چه بسا عده ای از این سگ آسمانی و مقدس ، تبرک می جستند!!! مثل این عکس که آقایی عکس یادگاری با سگ گرفته است.
در مقابل روزنامه جمهوری به کل این مسئله را توطئه ضد انقلاب دانسته است.(متن مطلب) و از دستگیری باند آن خبر داده است. از یک طرف احساسات مردم را به بازی می گیرند و مطلب را بزرگ می کنند، بعد هم باند دستگیر می کنند!
به هرحال از این مسائل، در جامعه ما کم نبوده است. چندی پیش سایت بازتاب از یک دیگ داستانی نوشته بود که در یک روستا آن را مقدس کرده اند و دور آن را حصاری کشیده اند و به آن دخیل می بندند. همین جمکران هم کم از این مسائل ندارد. مسجد جمکران بالاخره جای مقدسی است و مورد عنایت امام زمان، اما سوءاستفاده و عوام فریبی است که مشکل آفرین است. چاهی در کنار آن درست کرده اند به نام چاه عریضه! از مردم رسما پول می گیرند، برگه عریضه به آنها می دهند و مردم گرفتاری خود را با اشک و آه در آن نوشته و در چاه می اندازند. البته گاهی هم همراه با پول! البته نگران نباشید چاه خشک است و چند وقت یکبار نامه ها و پول ها توسط مسئولین مسجد جمع آوری می شود. این مسئله آنقدر برای مسجد درآمد زا بوده که خود یک تابلو بزرگ راهنما برای آن زده اند!
تازه خبرهای بدتری هم از داخل مسجد خصوصا بخش زنانه به گوش می رسد از جمله این که برخی تسبیح ها را به بالای یک لوستر پرتاب می کنند اگر آن بالا گیر گرد، فرد حاجتش را می گیرد وگرنه مشکلی دارد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!!!!
اما این مسائل از کجا ناشی می گردد؟
از گذشته ها ی دور شاخصه و وجه مشترک حاکمان، مذاهب و ایدئولوژی ها، ایجاد ۳ مقوله نزدیک به هم بوده است: تابو، تقدس و خرافات. این سه، کارکرد فراوانی برای مشروعیت بخشی، برای دشمن تراشی، برای استثمار و استحمار، برای پذیرش آسان دستورات و برای از بین بردن قوه عقل و روحیه انتقاد و پرسشگری داشته اند. جامعه ای که پرداختن به برخی مسائل برای آن تابو شد، مردمی که برخی مسائل غیر عقلانی را به عنوان ماورا و خدایی و هاله قدسی و .... بپذیرند و هر چیزی برای آنها مقدس شود از توتم و حیوان گرفته تا انسان و شیء، این مردم روحیه انتقاد، روحیه عقل محوری، روحیه پرسش و تحلیل را در خود کشته اند. در این وضعیت، هم جامعه به حماقت دچار می گردد، هم حاکم و مذهب و ایدئولوژی به مشروعیت مطلق باطل می رسد و هم دین واقعی لوث می گردد. اینها البته برای گذشته بود. برای جوامع ماقبل مدرن، برای انسان کاملا تکلیف گرا و برای عصر قدیم. با ظهور و حضور عقلانیت و مدرنیت در جوامع، ایجاد پروسه هایی چون رنسانس و پروتستانتیسم و عصر روشنگری در اندیشه بشر، به تدریج مسائل ماورائی و غیر عقلانی از اندیشه آدمی رخت بربست و آدمی باید و باز هم می گویم باید در این عصر جدید همه چیزش عقلانی باشد! اما خوب این باید در بعضی جاها با مشکل مواجه می شود!
اولا ما دینداران تا حدودی غیر از عقل برخی مسائل را ایمانی و تعبدی می پذیریم! این مسائل غیر عقلانی است و البته نه ضد عقلانی! ثانیا عاطفه و احساسات و مسائل ماورائی در هر جامعه و در مورد هر انسانی وجود دارد و این نیز از دیگر مسائل غیر عقلانی است که بشر را می آزماید.
اما در هر صورت این مسائل غیر عقلانی و عقاید دینی، مشکل چندانی با عقل و عقلانیت ندارند. مشکل مسائل ضد عقلانی و غیر کارکردی و غیر دینی چون سگ  و چاه و دیگ مقدس است که به شکل رگه هایی از عصر قدیم، انسان را مسخ می کند، هر فرد و شیئی را برای او مقدس می کند و با این حربه از او سوء استفاده می کند. این است که خطرناک است و این است که در ایران ما به وفور قابل تماشا است ! در پرانتز (البته سوء تفاوت نشه  در این مطلب به هاله نور رییس جمهور عزیزمان در سازمان ملل کاری نداشتم ها!!)

حوزه عمومی در ایران
نوشته شده در جمعه یازدهم آذر 1384 ساعت 22:20 شماره پست: 50
جلسه، یک مفهوم عام و گسترده است که در زندگی روزمره انسانها نقش زیادی دارد. از آغاز زندگی جمعی بشر، هماره جلسه، مجلس، شورا و... نشستی بوده که عده ای دور هم جمع می شده اند، و تصمیماتی اتخاذ می کرده اند. تیپ ایده آل جلسه، این است که هدف دار باشد، اطلاعاتی در آن رد و بدل شود، همه اعضا نظرات خود را ارائه دهند و  با استدلال و رای گیری، تصمیم گیری شده و به هدف اولیه نائل شوند. البته به نظر یکی از اساتیدمان ، در یک جلسه هدف غایی نباید رسیدن به یک تصمیم باشد، بلکه همبستگی و همگرایی که از یک جلسه ممکن است بروز پیدا کند، خود برترین و بهترین هدف است! القصه، مشکلات و آسیب های فراوانی که در ایران ما برای برگزاری و به نتیجه رسیدن جلسه وجود دارد، از جلسات رسمی گرفته تا جلسات  دانشجویی، مرا واداشت کمی درباره حوزه عمومی در ایران بنویسم. یکی از آسیب ها و آفات فرهنگی و اجتماعی جهان امروز که البته در ایران مانند بسیاری دیگر از مشکلات، حادتر است، افول حوزه عمومی و ضعف آن در جامعه است!  به این مسئله می پردازم  با الهام از یورگن هابرماس، احیا کننده دوباره این مفهوم در عصر جدید.
   حوزه عمومى Public Sphere به عنوان حوزه واسط جامعه مدنى و دولت، تاريخ بلندى دارد. برخى قدمت آن را تا دولت شهرهاى يونان و برخى از بورژوازى قرن 18 دانسته اند.  حوزه خصوصى مربوط به زندگى شخصى و خصوصى است و عمدتاً محصول تمدن بورژوا ـ ليبرال است كه فرد را در وضعيتى قرار مى دهد كه در زندگى شخصى خويش، تابع ضوابط و قواعد و مقررات حقوقى و فشارهاى اجتماعى و هنجارهاى ثابت و قطعى و محتوم نيست و نبايد باشد كه اين جنبه از حيات هر فرد، عرصه آزادى انديشه و عمل است. اما همان فرد در عرصه حيات عمومى لازم است كه هنجارها و قواعد و مقرراتى پيروى كند كه براى نظم اجتماعى و تداوم سنت فرهنگى چنين جبرى الزامى است و همین آغاز ایجاد حوزه عمومی است.
                هابرماس حوزه عمومى را گستره اى ميان جامعه مدنى و دولت مى داند كه در آن مباحث عقلانى و انتقادى در جهت حفظ منافع عمومى و خصوصى جامعه و اعضاى آن جريان دارد. در پى ايجاد حوزه عمومى در حيات اجتماعى قلمرويى ايجاد مى شود كه افكار عمومى در آن شكل مى گيرد و شهروندان به دور از قيد و بند با هم تبادل نظر مى كنند و همچون يك پيكره عمومى رفتار مى كنند، دسترسى تمامى شهروندان به اين قلمرو به طور يكسان و برابر تضمين شده و مشاركت سياسى نيز در آن از طريق گفتگو انجام مى شود.
            در نگاهى كلى اگر بخواهيم ويژگى ها و شاخصه هاى حوزه عمومى مطلوب هابرماس را ذكر كنيم مى توانيم موارد ذيل را برشماريم:
۱ ـ دسترسى همگان به حوزه عمومى به شكل عام، آسان و برابر
۲ ـ حذف امتيازات و نابرابرى در دسترسى به رتبه و منزلت براى هر كس
۳ ـ كشف هنجارهاى عام و مشروعيت عقلانى و حاكم كردن خرد جمعى
۴ ـ پويش براى نفع جمعى كه نفع فردى نيز در آن تضمين شده است
۵ ـ نظارت دموكراتيك
۶ ـ كثرت عقايد و پايبندى و اعتقاد به اصول گفتمان
۷ ـ عدم نقش مستقيم و دخالت آميز دولت و ساختارهاى قدرت
۸ ـ اخلاق ارتباط و كنش مفاهمه اى
۹ـ تشويق انتقاد و پذيرش آن
۱۰ ـ شكل گيرى افكار عمومى و علايق جمعى

                هابرماس شكل هاى ابتدايى حوزه عمومى با توجه به تعاريف و ويژگى هايى كه ذكر كرديم، در كافه ها و ميدان ها و... مى دانست كه افراد مختلف در آنجا با همديگر مصاحبت كرده و در نتيجه تضارب افكار و آراء ايجاد مى شد. پس از انقلاب فرانسه و اعلاميه حقوق بشر و شهروندى فرانسه نيز اين ارتباط آزادانه افكار و عقايد، محترم شمرده شده و تداوم پيدا كرد. روزنامه ها و مطبوعات نيز در طى قرون ۱۷ و ۱۸ اين فرآيند را ادامه دادند كه به عقيده هابرماس اين فرآيند از آغاز قرن بيستم رو به افول رفته است و لذا هابرماس در اين راستا به آسيب شناسى مقوله حوزه عمومى در سير تاريخ پرداخته و برخى معضلات، مشكلات و محدوديتهايى كه گريبانگير حوزه عمومى شده و آن را در عرصه اجتماعى مدرن رو به افول كشاند، تا حدودى تبيين كرده است. در اينجا به برخى از اين موارد مورد نظر هابرماس اشاره مى نماييم.
۱ ـ فئوداليزه شدن جامعه مدنى، بوروكراتيزه شدن منفى اقتدار سياسى و رشد بى رويه سازمان هاى     بزرگ اقتصادى
۲ـ تجارى و تبليغاتى شدن رسانه هاى جمعى كه به جاى نمايندگى افكار عمومى، نماينده ساختهاى         قدرت هستند و به دستكارى افكار عمومى در راستاى منافع خاص مى پردازند.
۳ـ حل و جذب جامعه در دولت و دخالت نظام سياسى و اقتصادى در حوزه عمومى و فشار دولت              براى كسب و تداوم مشروعيت
۴ـ در هم تنيدگى منفى حوزه خصوصى و حوزه عمومى
۵ـ از همه مهم تر به نظر هابرماس كه شايد نتيجه موارد بالا نيز باشد، زوال نقد در حوزه عمومى است كه به زعم هابرماس سرمايه دارى با برجسته نشان دادن علم گرايى و پوزيتيويسم در قالب يك ايدئولوژى، نوعى آگاهى تكنوكراتيك ايجاد كرده و از ايجاد و گسترش بعد انتقادى افكار عمومى و حوزه عمومى به شدت و با روش هاى مستقيم و غير مستقيم جلوگيرى مى كند.
    در مجموع همانطور که اشاره کردیم در ایران نیز مانند کل جامعه جهانی حوزه عمومی با مشکل مواجه است. برگزاری جلسات، اهداف و نتایج آن چه در بعد رسمی و دولتی چه در بعد غیر دولتی و دانشجویی و... با مشکل مواجه است. تسلط مداری، عدم نیل به اهداف، القای آرا از سوی قدرتمندتر ها و پرداختن به حواشی و ظواهر به جای اصل و بنیان، از دیگر مشکلات بروز و ظهور حوزه عمومی در ایران ماست.
                البتههابرماس، با مشى انتقادى، مشفقانه و اصلاحگرانه خويش ، راهكارهايى  براى احياى دوباره حوزه عمومى در جامعه مدرن پيشنهاد مى دهد كه لبّ كلام او در اين زمينه، ايجاد عقلانيت در ساختارهاى قدرت، رويكرد دوباره به عقلانيت ارتباطى و كنش مفاهمه اى و ارزش نقد و انتقاد در جامعه است. وى در اين زمينه معتقد است:
 امروزه حوزه عمومى تنها مى تواند بر مبناى متفاوتى تحقق پيدا كند، يعنى به عنوان عقلانى شدن اعمال قدرت اجتماعى و سياسى و تحت نظارت متقابل سازمان هاى رقيبى كه به لحاظ ساختار درونى و همين طور از نظر برخورد با دولت و با يكديگر خود را در حوزه عمومى متعهد و پايبند مى دانند.
هابرماس از حوزه عمومى به عنوان يك حلقه مفقوده در جامعه مدرن ياد كند كه مى تواند واسطه اى ميان جامعه مدنى و دولت باشد و  دولت را از اقتدار و نسخه پيچى مدرن بازدارد. وى در منظومه مدرنيته خود، جايگاه والايى براى حوزه عمومى قائل است و البته امروز وجود برخى رسانه ها و روزنامه هاى مستقل، رشد و رواج اينترنت و بالاخص پديده وبلاگ نويسى هر يك مى توانند گامى در بازتوليد و احياى حوزه عمومى انتقادى هابرماس بردارند.

گمنامی در عرصه اینترنت
نوشته شده در دوشنبه چهاردهم آذر 1384 ساعت 20:39 شماره پست: 51
یکی از ویژگی های عصر جدید و دنیای متمدن ((گمنامی)) است. انسان شهری در جامعه مدنی در عین ارتباطات بالا و سرعت انتقال اطلاعات و افزایش سطح اطلاعات، در عین حال در فضایی از گمنامی سیر می کند. او  و رفتارش دیگر مانند گذشته، مانند اجدادش در روستاها و عشیره ها، آن چنان  روشن و آشکار نیست. جامعه امروزی، با گذشته تفاوت دارد که اگر فردی چه زن و چه مرد، جرم و انحرافی مرتکب می شد، به سرعت خود و حتی خانواده اش طرد شده و حتی او گاهی مجبور به خود کشی می شد. امروز دیگر نسب و اشرافیت و خاندان و... آن چنان مانند گذشته مسئله مهمی نیست!
اما مسئله گمنامی در اینترنت و خصوصا عرصه وبلاگ نویسی، شکل تازه ای یافته است. کاربران اینترنت از هر جنسیت، مذهب، رنگ، نژاد، عقیده، سن، ملیت، وضع مالی و خانوادگی و هر شرایطی کنار همدیگر می نویسنند و می خوانند و می بینند، در اکثر موارد بدون این که حتی شناخته شوند. این گمنامی خود کارکردها و معایبی به دنبال دارد.
  در ایران ما، گمنامی در عرصه وبلاگ نویسی تا حدودی هنجاری پذیرفته شده است. بسیار وبلاگ نویسانی هستند که با اسم مستعار یا اسم کوچک یا لقبشان می نویسند. کارکرد این موضوع در ایران فراوان است، اولا به علت مسائل سیاسی و حتی دستگیر شدن عده ای وبلاگ نویس، گمنامی کمک شایانی برای حفظ جان آدمی می کند. ثانیا در حالت گمنامی فرد بیشتر می تواند خود باشد. آدمی یک خود بیرونی دارد که دیگران برای او می سازند و او باید طبق آن عمل کند و یک خود درونی که واقعیت خود اوست. لذا کسی که مثلا در وبلاگ نویسی گمنام باشد، راحت تر می تواند خود واقعی اش را نمایش دهد. که من نیز در ابتدا سعی داشتم از وبلاگ چنین بهره ای ببرم، در کنار وبلاگ هم نوشته بودم دوست دارم خودم باشم بدون هر نقاب و تظاهری! این تظاهر ها و نقاب ها و نقش ها که هر روز بر گرده ما سوار می شود و ما را به رفتارها و عقاید خاص سوق می دهد، در حالت گمنامی به راحتی قابل پاک شدن است. دیگر کارکرد گمنامی در عرصه اینترنت، بازکاهش نابرابری ها و تبعیض ها ست! وقتی من و تو در کنار هم وبلاگ داشته باشیم بدون این که از شرایط اجتماعی و فرهنگی و مذهبی و خانوادگی و فردی و سیاسی و... هم باخبر باشیم، می توانیم شکاف ها و تبعیض ها را کاهش دهیم!  در این زمینه به طور نسبی فقیر و غنی، دختر و پسر، جوان و میانسال می توانند دوست مجازی هم در اینترنت باشند و وبلاگ همدیگر را مطالعه کنند که اگر گمنامی نبود، به حتم چنین دوستی ها و روابطی ایجاد نمی شد.
اما مسئله گمنامی اولا آسان نیست ثانیا معایبی دارد! به هرحال دوستی ها و روابط و علامت ها، ممکن است فرد را از گمنامی خارج کند. چیزی که به تدریج در مورد من اتفاق افتاد. همچنین گمنامی موجب می شود زوایایی از عقاید و افکار و آثار فرد پنهان  بماند، در جاهایی راحت نتواند بنویسد و عمل کند، حس بی اعتمادی را دامن بزند، به تدریج حس شهرت طلبی بر فرد غلبه کند، فرد نسبت به نوشته ها و عقایدش مسئولیت پذیر نباشد و هر چه بخواهد بنویسد و....
به هر روی با وجود تمام کارکردهای گمنامی و تا حدودی هنجاری بودن این عمل در ایران، به علت معایب آن و نیز کارکردهای فراوان عدم گمنامی، بسیاری وبلاگ نویسان گمنام نیستند یا از گمنامی در می آیند. من هم که به تدریج برخی دوستان از وبلاگ داشتنم باخبر شدند، با گذاشتن مقالات و نوشته هایم در باکس سمت چپ سعی کردم تا حدودی از گمنامی درآیم. گرچه شاید برای هیچ کس هم گمنامی و مشهوری ام مهم نباشد!!

خسته از شهر
نوشته شده در پنجشنبه هفدهم آذر 1384 ساعت 6:12 شماره پست: 52
اولا از این وقایع  و اتفاقات که به آن اشاره می کنم بسیار زیاد در کنار ما اتفاق می افتد فقط باید به آن نگاه کنیم. ثانیا هیچ تحلیل وتوضیحی برای آن نمی دهم فقط خود، وضع انحرافات اجتماعی، فرهنگ عمومی، اعتماد اجتماعی، روابط گرم در جامعه و سرمایه اجتماعی رو به افول ما را در اینگونه موارد به قضاوت بنشینید.
پریشب – ساعت هشت و نیم – داخل اتوبوس
غیر از من، تنها دو جوان دیگر در اتوبوس هستند که در ایستگاه پیاده می شوند  و می گویند بلیط می خریم و می آییم. لحظاتی می گذرد و از آنها خبری نیست. راننده اتوبوس می خندد، می گوید بلیط نیاوردند و می رود. می گویم: برای شما هم فرقی می کند؟ می گوید: نه به اون صورت. اگر از بلیط های همکارامون در همین خط کمتر باشه، می پرسند چرا؟ می گویم: حتما از این جور اتفاقا زیاد دارید؟ می گوید: خیلی زیاد. روزی حداقل 100بلیط به ما نمی دهند. بعضی ها فرار می کنند. بعضی ها ندارند و معذرت می خواهند. بعضی ها پول خرد می دهند. امرز یک پیرزن بلیط نداد و گفت مگه بالای 60 سال مجانی نشده؟ ... یک ((حسین ریش)) داریم میگه من پسرم رو فرستادم جبهه شهید شده، من که نباید بلیط بدم! بالاخره از این چیزا زیاد داریم... اما بعضی خط ها که خصوصی شده، درب عقب را می بندند و خفت مردم را می چسبند که کسی بدون پول خارج نشه!! آقا باید زور بالای سر مردم باشه ......
امروز صبح ساعت یازده – داخل اتوبوس
در ایستگاه دو زن به راننده مراجعه می کنند. می گویند کیف ما را دزدیده اند. زن اول می گوید پول زیادی نبوده 4 – 5 هزارتومان، اما تمام مدارکم و گواهینامه ام و... داخلش بوده!... زن دوم اما پاکستانی است. فارسی زیادی بلد نیست اما می گوید خیلی پول داخل کیفش بوده و تا حدودی اشک چشمهایش را فرا گرفته. راننده داد می زند به من چه؟ من که نمی تونم مواظب کیفهای شما باشم. می خواهد حرکت کند اما پشیمان می شود. به سمت دو زن می رود می گویداگر به کسی مشکوک هستید بگویید پلیس بیاید بگردد. زن اول داخل می آید نگاهی به قسمت شلوغ زنها می کند و می رود. مستاصل است، زن پاکستانی هم کناری ایستاده... دو سه دقیقه ای می گذرد، سرو صدای مسافران در می آید. یکی می گوید آقای راننده برو ما رو معطل کردی! یکی می گوید به درک که کیفش رو دزدیدند میخواست حواسش باشه! یکی می گه وقت همه که نباید گرفته شه! اما راننده می گوید شما جواب پلیس رو می دید اگر اینها رفتند شکایت کردند! بالاخره  دو زن هم رضایت می دهند، اما راننده نمی رود مردم کم کم عصبانی می شوند و رانند کوتاه می آید و اتوبوس حرکت می کند. در راه می گوید از این چیزها زیاد داریم! روزی حداقل دو سه مورد. حتی یکبار کیف 5 نفر را در اتوبوس من زدند. از زیر چادر خانمها دست در کیفشان می کنند و کیف پولشان را بر می دارند. ... اصلا اینها باند هستند. یکبار 4 اتوبوس با هم به ایستگاه رسیدیم در هر 4 تا دزدی شده بود. ... شخصی که مقابل من نشسته می گوید: چرا کیف ما رو نمی برند. حتما نشون می کنند که کیف پولدارها رو ببرند. چرا بعضی ها اینقدر پولدارند که زنهاشون صبحها با این همه پول می آیند بازار و خرید! داشت از پول حروم و حلال می گفت که رویم را برگرداندم، خیلی داشت مستدل و منطقی حرف میزد!!!  رسیدیم به چراغ قرمز، یک روحانی بلیط داد و گفت درب را باز کن من پیاده می شوم. راننده گفت: نمی شه ایستگاه او نطرفه! روحانی گفت: چند دقیقه ما رو برای دزدی معطل کردی! راننده داد زد: یعنی چه؟ جواب پلیس رو کی می ده؟ روحانی گفت: من می دادم... باز صدای داد و فریاد می آید....  چراغ سبز می شود. راننده می گوید: ایستگاه رو ببین اینجاست!! روحانی می گوید: ایستگاه رو دیدم، قیافه تو رو نشناختم و پیاده می شود. راننده داد می زند: قیافه منو نشناختی؟ تو خودت قیافه ات خرابه! قیافه ات هفته بیجاریه! غلط اندازه! در حالی که فریادها بلند تر می شود: اصلا شما ها رو باید زندان کنند.... روحانی عصبانی باز می گردد درگیری فیزیکی نزدیک است. 2 – 3 نفری وساطت می کنند. روحانی می رود. اما راننده باز فریاد می زند: چی می خواهید از جون مردم! خودت قیافه ات خرابه! قیافه من از تو بهتره! یکی از زنها که آمده بلیط دهد: می گوید ولش کن اینا خودخواهند. اینها اونو که رو سرشون گذاشتند، خودخواه میشوند. من پیاده می شوم. راننده در حالی که به صندلی اش بازگشته باز هم داد  می زند: کی میشه شما برید؟ ... شاغال.... و باز هم می گوید و می گوید و صدایش را نمی شنوم.
  و من فکر می کنم به این وضع، فکر می کنم به آن دو جوانی که مثلا با زرنگی بلیط  نمی دهند! به زن پاکستانی مظلوم! به روحانی بیچاره که تاوان عده ای دیگر را پس می دهد و به راننده ای که با حقوقی ناچیز هزار بدبختی دارد. نگاهم به روزنامه شرق در دستم می افتد، عکس ماجرای سقوط هواپیما! و من فکر می کنم به صد جوانی که دیروز با هواپیمایی باربری سوختند و رفتند و من، خسته ام ... خسته از شهر.....

سربازی
نوشته شده در یکشنبه بیستم آذر 1384 ساعت 22:38 شماره پست: 53
آیین نامه مشمولان ماده یک -  هر فرد مذكور ايراني از اول فروردين ماه سالي كه طي آن سال وارد سن نوزده سالگي مي شود مشمول مقررات خدمت وظيفه ع مومي خواهد شد.ـ خدمت وظيفه عمومي سي سال است و مراحل آن براي كليه مشمولان به شرح ذيل است:
الف ـ مدت دوره ضرورت دو سال و در صورتيكه... تا هجده ماه تقليل می یابد.
ب ـ دوره احتياط هشت سال.
ج ـ دوره ذخيره اول ده سال.
د ـ دوره ذخيره دوم ده سال.

 امروز سربازی یکی از معضلات خانواده هاست!  کنکور و اهمیت دانشگاه در چند ساله اخیر، بسیار متاثر از مسئله سربازی است. جوانان با ترس و اضطراب فراوان سعی می کنند در هر دهات کوره ای ، در آزاد و پیام نور و غیر انتفاعی و... به دانشگاه روند تا سربازی نروند که این مسئله یعنی دانشگاه و رشته بدون علاقه و در شهر غیر بومی، خود تبعات فراوان اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بر شهرها و خانواده ها تحمیل کرده است.  و به طور نسبی در همه زمینه های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و روانی، نظام وظیفه و خدمت سربازی آثار نامطلوبی به دنبال دارد: انحرافات اجتماعی، اعتیاد، یادگیری امور ممنوعه ، تلف کردن 2 سال از مهم ترین سالهای زندگی جوانان بدون این که حرفه ای بیاموزند، عمل مثبتی انجام دهند یا علمی بیاموزند! بیکار ماندن جوانان، عدم تولید علم ، عدم تولید فیزیکی، تا حددی افول ارزشها، نهاد مذهب، اخلاقیاتُ نارضایتی سیاسی و... همه آثار و تبعاتی است که از مسئله سربازی نشات می گیرد و بررسی اینها به تحقیقات اجتماعی نیازمند است.
لذا برای فرار از این معضل، خانواده ها به هر دری می زنندتا فرزندانشان سربازی نروند در حالی که نیروی های نظامی و انتظامی نیز خود با انبوه سربازانی مواجهند که که کاری برایشان وجود ندارد. برخی هم با استفاده از قوانین فرسوده و قدیمی معاف می شوند  و برخی دیگر چه بی سواد، چه باسواد باید این ایام را بگذرانند. می شناختم جوانی تازه ازدواج کرده و فقیر که سرایدار یک ویلا بود، زنش تنها و حامله ، نگهدار ویلا و شوهر بدبخت که هیچ درآمدی هم نداشت در خدمت مقدس سربازی! و البته از این موارد بسیار زیاد است!
اما من، از همین قوانین فرسوده بهره جستم، به علت ضعف بینایی و عینک داشتن، معاف شدم. البته دوندگی زیادی کردم، یکی از عللی که پارسال کنکور فوق لیسانس ندادم شاید همین بود ( که البته امروز خوشحالم و برنامه های دیگری در سر دارم) و بالاخره امروز سرهنگ نیروی انتظامی پای مدارکم را امضا کرد و گفت (یکی دو ماه دیگه کارت میاد در خونتون) 
خیلی خوشحالم بالاخره میان این آلودگی های هوا و فرهنگ و سیاست و اجتماع و... و سختی تنفس و خستگی ها ، ارمغانی نصیبم شد، دو سال عمرم تلف نمی شود، اضطراب سربازی رفتن در کجا یا ناکجا را ندارم و تبعات فرهنگی و اخلاقی سربازی رفتن را تحمل نمی کنم با یک قانون فرسوده من معاف شدم. منی که می توانم چند روز دیگر با یک عمل ساده و تقریبا سرپایی و نه چندان گران، کلا نمره چشمم را صفر کنم،  معاف شدم . امروز ظهر توی ایستگاه مترو  که خوشحال و خندان از این موفقیت بودم، ناگهان به یاد  آن جوان و همسر حامله اش  افتادم او 2 سال با بدبختی زیاد، سربازی رفت و من نرفتم.... طبق قانون باید نمی رفتم! و همین امروز صدها نفر دیگر هم معاف شدند، کسانی که اکثرا از همین قوانین فرسوده استفاده می کنند و همین امروز هزاران  نفر دیگر  به سربازی رفتند کسانی که باید کیلومتر ها دور از خانه و خانواده در محیط فرهنگی مختلط و نامطلوب، از امروز بدوند و اکثرا وقتشان تلف شود. البته منکر برخی کارکردهای آشکار و پنهان سربازی هم نیستم. آشنایی با دیگر فرهنگها، مسئولیت پذیری، نوعی انسجام اجتماعی، نظم و قانون پذیری و.... که چون اجباری است نه اختیاری باز هم نمی تواند خیلی مطلوب باشد.

جامعه شناسی سایت های زرد
نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم آذر 1384 ساعت 9:34 شماره پست: 54
(در ابتدای مطلب اشاره کنم که اگر لحن نوشته ام کمی گزنده و عریان است، پوزش می طلبم، به حتم در تحلیل علمی یا شبه علمی چنین مسائلی پذیرفته می شود.)
نگاه
سایت آماری وبگذر چندی است سایت ها و وبلاگ های پربیننده را معرفی کرده است. برای کنجکاوی به این بخش مراجعه کردم، شاید با نگاهی جامعه شناسی به علاقه وبگردان و بینندگان اینترنت نظری بیندازم علیرغم این که این مسئله به راحتی قابل حدس زدن نیز هست! در نگاه اول به خوبی مشهود است که سایت های زرد با بازدید روزانه 30000 نفر – 20000 نفر و... در مقام اول هستند که می توان به طور نسبی ادعا کرد 50 سایت اول از نظر تعداد بیننده با تعداد بیش از سیصد هزار بازدید در روز (که تنها بخشی از سایتهای ایرانی هستند) همگی در شاخه سایت ها و وبلاگ های زرد قرار می گیرند.
 محتوا
سوال اینجاست که محتوای این سایت ها چیست که هزاران نفر را روزانه به خود جذب می کند و مشتری دائمی یا موسمی آنها می کند؟
1 – سایت هایی که خفن و  س ک س ی و .. نام گرفته اند. سایت هایی  مملو از عکس و فیلم و داستان  به قول خودشان بالای 18 سال.
2 -  سایت های هات لینک و لینک روزانه و... که هر روز لینک های جدیدی می گذارند (با پوزش) عکس لختی هدیه تهرانی، خوابیده، ایستاده، در استخر و...، نیکی کریمی با شلوارک ، گلزار در...، زن فردوسی پور، گوگوش با فلانی ، پارتی بازیگران و فوتبالیست ها، دوربین مخفی در استخر تهران و... که ظاهرا اکثرا پوچ و توخالی و تقلب است و دوری باطل است میان این سایت های زرد!
3 – سایت های هرمی و درامد از اینترنت و... که اینها نیز سرآبی باطل است برای گرفتن پول هر چند اندک ، در مقابل، درآمد های میلیونی و نوت بوک و... برای سرمایه گذاران.
اینها را باید کنار سرچ ها و جستجو ها در اینترنت گذاشت که به گواه سایت گوگل، کلمات فارسی جستجو شده در چند ساله اخیر ، همه حول همین موارد است. سال گذشته نیز در 50 سایت برتر ایرانی از نظر بازدید، تنها یک سایت سیاسی و علمی وجود داشت. و امروزه  مقوله هایی مانند س ک س و درآمد سرشار و ناگهانی، عکس و داستان، چت و... جوانان بسیاری را به خود جذب می کند! و در این که تعداد و بازدید کننده اینگونه سایتها از بسیاری سایت ها  و وبلاگ های علمی و مذهبی بسیار بیشتر است، شکی نیست! به نظر من در این زمینه جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی باید تحقیق کنند. تحقیق آماری، پژوهش مشارکتی و غیر مشارکتی و.... تا این مسئله روشن گردد. به حتم 20 یا 10 سال قبل ما چنین ایرانی رانداشته ایم! امروز رویکرد و مبنای عمل جوانان چنین است: آرزوهای بزرگ و دور و دراز، مسائل ج ن س ی، شغل پردرآمد بدون زحمت زیاد و... که نسلی متفاوت با گذشته ساخته  و آینده ای به حتم متفاوت را نیز پیش روی دارد.
اهمیت
بی شک حداکثر 15 درصد از کل جامعه ایران به اینترنت دسترسی دارند و نمی توانیم اگر معضل و آسیبی در این بخش وجود دارد را به کل تعمیم دهیم!  اما نکاتی در این مسئله وجود دارد که به نظر نباید از آن غافل شد. اولا رویکرد کلی در میان جوانان، به طور نسبی مسائلی است که بدان اشاره کردم، اگر ضریب استفاده از اینترنت از 15 درصد به 90 درصد برسد به حتم این رویکرد نیز تداوم یا حتی شدت می یابد. ثانیا قشر تحصیلکرده و متوسط که عمده کاربران اینترنت هستند، تاثیر گذاریشان بر دیگر اقشار بیشتر است، الگوها، مدها، نوع رفتار، نوع لباس، کنش ها، تکیه کلام ها و... که از سوی طبقه متوسط رواج می یابد، در اندک زمانی به دیگر اقشار و طبقات نیز سرایت می کند و این سرایت نه از طریق اینترنت که از طریق تعاملات روزانه، مطبوعات، ماهواره ها، صدا و سیما، سینما و... نیز صورت می پذیرد.
لذا نمی توان اهمیت چنین سیر و رویکردی در استفاده روزافزا از اینترنت در ایران را نادیده گرفت، رویکردی که به مسائل و آسیب های مختلفی چون بیکاری، افسردگی، عدم احساس مفید بودن برای خود و دیگران، افزایش سن ازدواج و تبعات فراوان آن، سست شدن بنیان خانواده ها و افزایش طلاق، رواج ارزشهای غربی و افول ارزشهای اخلاقی و به تبع آن رشد انحرافات، اعتیاد و....منجر می شود.
علت
علت یابی این مسئله نیاز به جامعه شناسی دقیق سایت ها و وبلاگ ها دارد که در این مقال نمی گنجد. در این مسئله با دو نگاه کلی می توانیم به بررسی موضوع بپردازیم. یکی از دیدگاه کارکردی به کارکردهای پنهان و آشکار اینگونه سایت ها توجه کنیم یا از نگاه تضادی، بر سلطه، وقت گذرانی و استحاله تاکید کنیم که از این دریچه بر جامعه حاکم شده است، مسئله ای که بی شک در جاهایی به نفع سرمایه داران و حتی دولت (به معنای عام) بوده است. اما در نگاهی گذرا برخی موارد را در تبیین علل چنین آسیبی می توان ذکر کرد.
در مورد گرایش به مسائل س ک س ی و زرد در اینترنت، و حتی غیر اینترنت ، علت عمومی و کلی تمایل غریزی و ذاتی انسان است. به قول فروید تمایلات جنسی انسان علاوه بر جسم در ذهن وی نیز جریان دارد و در اصل می تواند به هر ابژه ای اعم از این که این ابژه هم جنس، غیر هم جنس، حیوانات، اشیا  نظایر آن باشد، وابسته بوده و پیوند داشته باشد. امروزه این ابژه به شکل وسیعی در فیلم ها، شبکه های ماهواره ای و سایت های اینترنتی نمود پیدا کرده و در کل جهان به عنوان یک راه درآمد  و ارضای نیاز جوانان مطرح است. اما در ایران از آنجا اهمیت می یابد که کاربران اینترنت، اندک اما استفاده کنندگان از این گونه سایت ها بی شمارند.
این مسئله می تواند ناشی از گمنامی، آزادی نسبی، عدم پیگرد و فارغ شدن از هویت رسمی و خشک و اداری در محیط اینترنت باشد، محیط اینترنت از اولین حیطه هایی است که یک ایرانی احساس آزاد بودن می کند، او آقابالاسر ندارد، مسلط بر خود چه خانواده و چه دولت ندارد و حوزه خصوصی را به راحتی لمس می کند، از این حیث چون تجربه و ظرفیت لازم برای استفاده از چنین محیطی را ندارد، با چنین آسیب هایی روبروست.
علت مهم دیگر در این زمینه تقاضا است. با این که نمی توان و نباید عرصه فرهنگ را محیط عرضه و تقاضا دانست، اما متاسفانه این مسئله در ایران ما اتفاق می افتد، در مورد سایت ها ی اینترنتی، فیلم، مد و... همیشه تقاضا، عرضه را تعیین کرده و تقاضایی که ناشی از افول ارزشهای اخلاقی و انسانی باشد، به حتم عرضه ای اخلاقی و انسانی ندارد!
بیکاری، زندگی آپارتمانی و عدم گروه همالان و دوستی های نسل قدیم، افسردگی و خستگی، مسائلی نظیر کنکور و سربازی و...  از دیگر علل این مسئله به شمار می رود که با گذران وقت در اینگونه سایت ها سعی می شود، افسردگی ها  و ناکامی ها را به فراموشی سپارند.
نکته دیگر شکاف نسلی، فاصله زیاد فرهنگی و تقابل عقیدتی نسل ها است، اکثرا پدر و مادرها با فرزندان، علایق متفاوتی دارند و در دو دنیای متفاوت سیر می کنند، پدر سالاری یا والدین سالاری صرف، موجب سرخوردگی جوان شده و افسردگی و .... و در نهایت رویکرد به همین مسائل را به دنبال دارد، فرزند سالاری صرف نیز می تواند آزادی بی حد وحصر جوانان و آسیب های خاص خود را به دنبال داشته باشد! در کنار این مسئله می توانیم عدم ایجاد فرهنگ مدرنیته را نیز اضافه نماییم، ویژگی عمده جوامع شرقی و جهان سوم مدرنیزاسیون بدون مدرنیته است، ما وارد کننده خوبی هستیم بدون این که فرهنگ استفاده از وارداتمان را داشته باشیم. مگر درباره ماشین و هواپیما و... چنین نیست؟!
مسئله مهم دیگر در این زمینه مقابله شدید و خشک با اینگونه مسائل بوده است. در ایران ما ممنوعیت های  فراوانی وجود دارد. روزی ویدئو ممنوع بوده، روزی ماهواره ممنوع بوده و  چند سالی است که این سایت ها فیلتر می شوند اما از یک طرف جوانان را به این مسئله علاقمندتر  و حریصتر کرده (الانسان حریص علی ما منع) از سوی دیگر فیلتر شکن های فراوان این راه حل را با بن بست مواجه کرده است.

در مورد سازندگان این سایت ها، همان علل استفاده از سایت ها یک مسئله است، کسب درآمد از طریق جذب آگهی و...، مسئله دیگر مطرح شدن، مهم شدن، انجام یک فعل مهم و برجاگذاشتن یک نشانه است، که برای هر انسانی مهم است،  عدم نیاز به آموزش و پول چندان برای راه اندازی، علت مهم دیگر در این زمینه به شمار می رود و البته افول ارزشهای اخلاقی و رشد ارزشهای (تاریک) غربی مهم ترین علت به شمار می رود.

به هر حال عدم اعتماد به جوانان، که موجب شده نسلی  25 سال سرکار باشد،همه شان هم می گویند ما از 18 سالگی 20 سالگی 25 سالگی و.... استاندار بودیم، مدیرکل بودیم، فرمانده لشکر بودیم نماینده بودیم و... اما جوان امروزی هیچ مسئولیتی ندارد، احساس مسئولیت هم نمی کند، حس رقابت و حسادت بیجا، مصرف گرایی، نابرابری و تبعیض، تهاجم فرهنگ غربی، شکاف نسلی رو به تزاید، شیفتگی در برابر خرده فرهنگ ها، افول ارزشهای اخلاقی و مذهبی و بیهوده تابو بودن بسیاری مسائل و.... همگی در ایجاد این آسیب نقش دارند که هر یک می تواند به طور مجزا بحث و بررسی شود.
نکته این که اولا مسئولین فرهنگی باید این مسئله را بفهمند و درک کنند ثانیا باید با راه حل های عاقلانه و منطقی به حل موضوع بپردازند. تجربه ثابت کرده است که برخورد و مقابله و فیلتر و.... نه تنها جوابگو نیست که محرک و افزایش دهنده چنین آسیب هایی است.


حافظ خوانی
نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم آذر 1384 ساعت 22:31 شماره پست: 55
حافظ، از افتخارات شعر و ادب و جامعه پارسی و ایرانی است. او ده ها جلد مثنوی و دیوان و قصاید ندارد! او صدها هزار بیت غزل و شعر ندارد!  حافظ تنها یک دیوان غزل دارد. غزل هایی زیبا، زمینی و ماندگار! او رگ خواب ایرانی را خوب می داند. عشق و یار و باده و رند و... . صحبت او از رند خود داستانی است. حافظ نه جامعه شناس و روشنفکر که روایتگر خوب زمان خویش است! در کنار عشق و یار و خمار، او روایتگر دورویی ها، نفاق، کاستی ها و انحرافات جامعه زمان خویش است. به قول یک بزرگ، او نه یک انسان کامل که کاملا انسان است.
به هر روی امروز، حافظ یکی از مفاخر ماست، خیابانها، مکانها، ساختمانها و تالارهایمان به نام اوست، دیوانش از جمله پرفروش ترین کتابها در ایران است، فال حافظ و تفال به دیوان او، هنجاری پذیرفته شده میان ما، اشعارش دل نواز و زیبا و متن زیبای ترانه ها و آهنگ های ماست! حافظ زنده است تا ایرانی زنده است!
چون متن از مولف را سوا میپندارم، معتقدم هر کس درک و بینش و تاویل خاصی از حافظ دارد، درباره هر نویسنده و متنی چنین است، اما به هر حال حافظ و دیوانش، مولف و متن ویژه ای هستند. از این رو حافظ را هر کسی می فهمد و هر کسی بدان علاقمند است و در این میان زن و مرد و پیر و جوان و با سواد و بی سواد و روشفکر و بنیادگرا و فقیر و غنی و شهری و روستایی و... نداریمُ هر کس برای خود حافظی ساخته و او را می خواند و از وی لذت می برد. من نیز گرچه هنوز دیوانش را کامل نخوانده ام، اما همیشه علاقمند بودم ابیاتی از دیوان حافظ که بدان علاقه داشته و دارم را در جایی بنویسم. این پست بهانه ای است برای این نیت، گرچه دیوان حافظ به طور کامل بارها و بارها در کتاب و اینترنت منتشر شده، اما من نیز حافظ خود را دارم و  هر از گاهی در اینجا ابیات و مصرع های مورد علاقه ام را درج می کنم. این پستی است برای خودم!
                                                            ***                           ادامه مطلب

حافظ، از افتخارات شعر و ادب و جامعه پارسی و ایرانی است. او ده ها جلد مثنوی و دیوان و قصاید ندارد! او صدها هزار بیت غزل و شعر ندارد!  حافظ تنها یک دیوان غزل دارد. غزل هایی زیبا، زمینی و ماندگار! او رگ خواب ایرانی را خوب می داند. عشق و یار و باده و رند و... . صحبت او از رند خود داستانی است. حافظ نه جامعه شناس و روشنفکر که روایتگر خوب زمان خویش است! در کنار عشق و یار و خمار، او روایتگر دورویی ها، نفاق، کاستی ها و انحرافات جامعه زمان خویش است. به قول یک بزرگ، او نه یک انسان کامل که کاملا انسان است.
به هر روی امروز، حافظ یکی از مفاخر ماست، خیابانها، مکانها، ساختمانها و تالارهایمان به نام اوست، دیوانش از جمله پرفروش ترین کتابها در ایران است، فال حافظ و تفال به دیوان او، هنجاری پذیرفته شده میان ما، اشعارش دل نواز و زیبا و متن زیبای ترانه ها و آهنگ های ماست! حافظ زنده است تا ایرانی زنده است!
چون متن از مولف را سوا میپندارم، معتقدم هر کس درک و بینش و تاویل خاصی از حافظ دارد، درباره هر نویسنده و متنی چنین است، اما به هر حال حافظ و دیوانش، مولف و متن ویژه ای هستند. از این رو حافظ را هر کسی می فهمد و هر کسی بدان علاقمند است و در این میان زن و مرد و پیر و جوان و با سواد و بی سواد و روشفکر و بنیادگرا و فقیر و غنی و شهری و روستایی و... نداریمُ هر کس برای خود حافظی ساخته و او را می خواند و از وی لذت می برد. من نیز گرچه هنوز دیوانش را کامل نخوانده ام، اما همیشه علاقمند بودم ابیاتی از دیوان حافظ که بدان علاقه داشته و دارم را در جایی بنویسم. این پست بهانه ای است برای این نیت، گرچه دیوان حافظ به طور کامل بارها و بارها در کتاب و اینترنت منتشر شده، اما من نیز حافظ خود را دارم و  هر از گاهی در اینجا ابیات و مصرع های مورد علاقه ام را درج می کنم. این پستی است برای خودم!
***
     راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد *** شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
***
فراز و نشیب بیابات عشق دام بلاست *** کجاست شیردل کز بلا نپرهیزد
***
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز *** تا تو را خود زمیان با که عنایت باشد
***
غم دنیی دنی چند خوری باده بخور *** حیف باشد  دل دانا که مشوش باشد
***
کاری کنیم ورنه خجالت برآوریم *** روزی که رخت جان به جهان دگر کشیم
***
در خانقه نگنجد اسرار عشق بازی
***
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
***
... که علم عشق در دفتر نباشد

من لی غیرک
نوشته شده در چهارشنبه سی ام آذر 1384 ساعت 21:29 شماره پست: 56
خدای من! جز تو که را دارم!
چقدر باید زمان بگذرد! چه باید بر سرمان آید! چقدر باید به خود آییم! تا بفهمیم جز تو کسی را نداریم.
خدای من! چقدر سخت است فهمیدن این که جز تو کسی را نداریم! سخت است فهمیدن آن و سخت است تحمل آن. اگر آن نور سفید در صحنه سیاه زندگی نبود که می مردیم! اگر تو نبودی چه همدمی چه همرازی چه دوستی؟ چه خوب تو را برای خود ساخته ایم!  چه راحت می توانیم با تو درد دل کنیم! چه راحت نقاب ها را مقابل تو کنار می زنیم! چه آسان بغضمان را جلوی تو وا می کنیم! چه زیبا در مقابلت به سجده می رویم! کاش همیشه کنارمان بودی. کاش همیشه درک می کردیم غیر تو کسی و چیزی نیست برای ما! کاش همیشه به یاد تو بودیم! همیشه، همه جا، همه وقت، همه شب، چه شب های کوتاه و شب های بلند مثل امشب، شب یلدا!

هیچ نظری موجود نیست: