۱۳۸۹-۰۸-۰۷

آبان 1386

کاش می شد... کاش!
نوشته شده در دوشنبه هفتم آبان 1386 ساعت 20:44 شماره پست: 269
کاش می شد گریه کرد گاهی.
کاش می شد فریاد زد سختی ها و غم ها را.
کاش می شد مثل آنها بود که خوابند و اگر بیدار، در بیداری، خواب!
کاش می شد قدم زد در خیابان های خالی از تبعیض و فساد.
کاش می شد نگاه کرد به زندانهای خالی از زندانی بی گناه.
کاش می شد نشنید این همه از فقر و فقر و فقر.
کاش می شد کم می شد حماقت.
کاش می شد کور بود و کر!
کاش می شد پاک شود این واژه از واژه نامه ها: ظلم!
کاش می شد انسان بود در این دنیای بی انسان
کاش می شد زندگی کرد،   زندگی.
کاش می شد انتظار به سر آید و پیروزی، حاصل.
کاش می شد کمی کمتر شدن این رنگ خاکستری
کاش می شد کمی امید
کاش می شد با شعر ها پرواز کرد: مرغ شیدا بیابیا شاهد ناله حزینم شو!
کاش می شد دمی شاعری و شیدایی
کاش می شد گریه کرد گاهی.... کاش!

حوزه و دانشگاه
نوشته شده در دوشنبه چهاردهم آبان 1386 ساعت 21:53 شماره پست: 273
قبل از ظهور آکادمی مدرن و ایجاد دانشگاه ها در غرب، اکثرا مدارس مذهبی بوده اند که رونق دهنده به خرد و علم بوده اند. این داستانی تکراری است که دانشگاه ها در غرب از دل مدارس مذهبی بیرون آمد و در گذار از  دنیای سنت به مدرن  در حیطه های مختلف، علم آموزی نیز دستخوش تغییر شد... اما چنان که گفته شده  ایران و اکثر کشورهای شرقی این تغییر و تبدیل را تجربه نکرده اند. ما چونان دیگر محصولات وارداتی مثل قطار و طیاره و ماشین و... دانشگاه را نیز وارد کردیم بدون طی کردن گذار واقعی.
و از این روست که بدون این تجربه  هم آکادمی مدرن ما مشکل دار است و هم آکادمی سنتی و حوزه های علمیه! این دو عرصه بدون تعامل با یکدیگر در مسیر خویش اند و هر یک طرفداران خود را در بردارند، هر یک دچار نقایص و انحرافات خویش اند و هریک کاستی ها و معایب خویش را دارند... البته نباید از این واقعیت غافل بود که فارغ از خود روحانیون، خیلی از اندیشمندان و حتی روشنفکران ضمن تصریح بر رجحان و برتری حوزه های علمیه بر دانشگاه ها برآنند که در عرصه علوم انسانی حوزه علمیه و مدارس سنتی تا امروز نیز بهتر از دانشگاه ها به کارکرد و وظایف خویش وفادار بوده اند.
با این وجود حوزه های علمیه در یک  مرحله از حدود ۵۰ سال پیش و از زمان آیت الله بروجردی و در مرحله دیگر از ۳۰ سال قبل با ظهور جمهوری اسلامی تغییر و تحولات فراوانی را از سر گذرانده که بررسی  نوع و چگونگی و شکل و ماهیت و اندازه آن نیاز به تحقیقات جدی دارد که کمتر کسی هم به طور جدی در این زمینه به فعالیت پرداخته است. مدرک گرایی، علاقه به علوم روز، آشنایی با زبانهای خارجی، تحصیلات در غرب، دعوت روشنفکران و آشنایی با نظرات آنها، حضور در دانشگاه ها، تاسیس موسسات فراوان پژوهشی و فرهنگی و علاقه به شغل و مقام و... از جمله مواردی است که می توان بیشتر بدانها پرداخت.
این هفته در موسسه آموزشی امام خمینی در قم (همان مدرسه یا دانشگاه معروف آقای مصباح) نمایشگاه کتب خارجی برگزار می شود که امروز سری به آنجا زدم. کتابهای مختلف در حوزه های دین شناسی و اخلاق و فلسفه و جامعه شناسی و روانشناسی اکثرا متعلق به سال ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ و با تخفیف ۲۰ - ۳۰ و ۴۰ درصد عرضه می شد و الحق هم کتابهای خوب  و ناب قابل تهیه بود. این پنجمین نمایشگاه از این دست بود و وقتی این مسئله را در کنار انبوه فعالیت حوزویان بگذاریم یک واقعیت خودش را نشان می دهد این که حوزه هنوز زنده است حتی زنده تر از دانشگاه!
اخلاق سقراطی
نوشته شده در شنبه نوزدهم آبان 1386 ساعت 23:12 شماره پست: 274
تعالیم سقراط در باب اخلاق، آنچنان بروز و ظهور دارد که او را خداوند اخلاق نامیده اند. در گذری ساده بر عقایدش دو نکته را جالب یافتم.
۱ - سقراط تعلیمات اخلاقی را تنها موعظه و نصیحت نمی داند و برآن است که نیکوکاری و درست کرداری مبنای علمی و عقلی دارد فلذا مردمان از روی علم و عمد دنبال شر نمی روند بلکه چون خیر و نیکی را تشخیص نداده اند و در اشتباه و نادانی به سر می برند روی به خطا و اشتباه و ذم اخلاقی می آورند. و از همین روست که یافتن تعریف صحیح در حکمت سقراط کمال اهمیت را دارد.
این مسئله در دنیای امروز با وجود انفجار اطلاعات و رشد اندیشه و آگاهی آدمی هنوز هم وجود دارد. گرچه همه چیز را می دانیم و از همه چیز می دانیم، اما هنوز هم تعریف ساده و جامع سعادت و عدالت و صداقت و... بر ما مکشوف نیست. هنوز هم آدم ها می میرند از فقر و بدبختی و جنگ در حالی که حکمرانان دم از عدالت می زنند و هنوز هم رای ها برابر نیست و هنوز هم سعادتمند در دید آدم ها  و فلاسفه متفاوت است. حال جای سوال اینجاست که با دید پلورال و تکثر گرا اصلا می توان به این نوع اخلاق سقراطی رسید و تعریف صحیح  و واحد از فضایل اخلاقی را برای همگان انتزاع کرد؟
۲ - در همین مسیر اهتمام سقراط به اخلاق، بنیاد تعلیمات او این است که انسان جویای خوشی و سعادت است و اما خوشی به استیفای لذات و شهوات به دست نمی آید بلکه ۱ - به واسطه جلوگیری از خواهش ها و تمنیات نفسانی میسر می گردد ۲ - سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است و سعادت هرکس در این است که وظایف خود را نسبت به دیگران انجام دهد.
این دیدگاه نیز با رواج تلقی اپیکوری و لذت گرایی مدرن چندان رواجی ندارد، هم انسان مدرن چنان چه گفتیم در برابر سعادت در گیجی تام به سر می برد! هم همه دست ها و دستواره ها بر مسیر تمتع  و بهره مندی انسان می کوشند و هم فردگرایی خودخواهانه و ناقص ما سعادت جماعت را وانهاده و تنها بر همان بهره مندی انسان متفرد تاکید می کند.
بر این اساس، اخلاق سقراطی  گرچه می تواند کارکردی قابل توجه برای زندگی به دور از اخلاق امروز ما داشته باشد اما به واسطه علل مختلف در زندگی روزمره دم زدن از سعادت و اخلاق امری است شبه سنتی و مهجور و تعالیم بزرگان اندیشه و خرد و دین درباره این مسائل نیز به واسطه عصری بودن فراموش شده اند از جمله فضائل پنج گانه سقراطی است: حکمت - شجاعت - عفت - عدالت و خداپرستی که تاکید فراوانی بر آنها می کند.
در نهایت چیزی مثل این!
نوشته شده در جمعه بیست و پنجم آبان 1386 ساعت 23:48 شماره پست: 275
علیرغم تمام خوبی ها،  وبلاگ، بدی هایی هم دارد....
این که چیزی بیش از دو سال قبل نوشته ای، الان ازش خجالت می کشی! الان خلاف آن فکر می کنی! الان پخته تر شده ای! الان نمی خواهی همه آن را بدانند و...
این که اکثر سرچ ها و جستجوهای جامعه شناسی به وبلاگ تو منتقل می شود در حالی که اکثرا هم نباید بشود... دوستت می گوید هر چه در مورد یک مفهوم جامعه شناختی جستجو می کنم به وبلاگ تو بر می خورم در حالی که نباید بربخورد و البته می دانی این از ضعف تولید علم در اینترنت ماست! ولی بالاخره ضعفی است برای وبلاگ تو!
این که از لحاظ سیاسی و فرهنگی خودت را رو کرده ای ... در جامعه ای که رو کردن خیلی سخت و خطرناک و خلاف نرم و هنجار است!
این که دفترهای خاطراتت را فراموش کرده ای در حالی که سالها در آنها می نوشتی و امروز هیچ یک از آن حرفها را در این فضای مجازی پیچ در پیچ نمی توانی بنویسی!
این که مثل اکثر آدم هایی که حد اقل یک بار به خودکشی فکر کرده اند، بارها به این فکر می کنی که وبلاگ را تعطیل کنی و کل نوشته ها را حذف کنی!
این که نوعی احساس مسئولیت می کنی که گهگاه در آن چیزی بنویسی  و می مانی که  به کدام موضوع بپردازی و چه بنویسی و در نهایت چیزی می شود مثل این!

هیچ نظری موجود نیست: