خيلي دور خيلي نزديك
نوشته شده در جمعه یکم مهر 1384 ساعت 8:4 شماره پست: 31
فيلم خيلي دور خيلي نزديك ساخته رضا ميركريمي را نيز ديدم. به نظرم اين فيلم نيز با ساخت خوب و داستان منطقي و قوي و تم معناگرا و رويكرد معنويت گرا از فيلم هاي نادر و خوب در چند سالهء اخير است. همانطور كه قبلا هم نوشتم، متاسفانه رويكرد امروز سينماي ايران به طنز و آن هم طنز سطحي، از معضلات امروز اين عرصه است كه به حتم بايد آسيب شناسي شود. البته يكي از دوستان گفته بود نبايد در هر موردي افراط شود و مثلا تمام همت سينما و سينماگرايان به عرصه سينماي معناگرا معطوف شود؛ به حتم اين گفته صحيحي است و بايد در موضوعات و ژانرهاي مختلف، فيلمنامه نويسان و فيلم سازان فعاليت كنند تا سليقه هاي متفاوت و نيازهاي متفاوت بينندگان را برآورده سازند. اما نكته اينجاست كه امروز وجه غالب سينما به سمت ابتذال و فيلمفارسي و... رفته و حتي كساني كه مي توانستند و مي توانند فيلم هاي بامعنا و منطقي و سطح بالا بنويسند و بسازند به اين سمت حركت كرده اند و مسئولين فرهنگي هم غير از شعار كار ديگري نكرده اند. بازهم تاكيد مي كنم به عقيده من عرصه فرهنگ مانند سياست و اقتصاد نيست، در عرصه فرهنگ عرضه و تقاضا معنا ندارد و وظيفه نخبگان و روشنفكران و فرهيختگان است تا با خوراك فرهنگي صحيح، ارزشها ي جامعه را تحكيم بخشند، هنجارهاي آن را شناسانده و تقويت كنند و به حفظ ساختار و سازمان اجتماعي كمك كنند و اين خود كاركرد مستقيم و كاركرد پنهان عرصه هايي چون سينما است. اما از خيلي دور خيلي نزديك گفتم. با الهام از اين فيلم مي گويم خداوند نيز به ما خيلي دور و خيلي نزديك است. گرچه او هميشه نسبت به ما از حبل الوريد و رگ گردن نيز نزديك تر است اما ما نسبت به او گاهي خيلي دور مي شويم. گاهي چقدر بايد به خود آييم تا به او نزديك شويم. عقل و دل ما گاهي چقدر ما را از او دور مي كند و بازگشتن به او گاهي چقدر هزينه زا مي باشد. كاش زودتر تلنگر را حس مي كرديم و نياز به اين همه فشار و تلنگر (مانند آن چه در مورد دكتر عالم در فيلم اتفاق افتاد) نبود. و البته خدا كند آن قدر از او دور نشده باشيم كه اصلا اين تلنگر ها هم در مورد ما اتفاق نيفتد!
از ساده زيستي تا حل معضلات!
نوشته شده در چهارشنبه ششم مهر 1384 ساعت 15:29 شماره پست: 32
دكتر احمدي نژاد رييس جمهور ايران امروز در قم بود. الحمد لله به لطف حضور ايشان، خيابان هاي مركزي شهر قم كه مخصوص گاري و الاغ بوده و هنوز چندان بزرگ نشده، كاملا بسته شده بود. در جاي جاي شهر ترافيك بود و ازدحام جمعيت. براي آقاي رييس جمهور كه قرار بود ساده زيست باشد، بعضي خيابان ها را بسته بودند. صدها پليس و مامور فعال شده بودند. در يك ميدان ( به نام ميدان جهاد) خودم چندين دستگاه ماشين پليس، 2 آمبولانس، دو جرثقيل، يك ماشين آتش نشاني را ديدم كه ايستاده اند و البته چندين مامور بر بام ساختمان شهرداري كه البته انگار قرار بود ماشين حامل رييس جمهور از اين جا بگذرد و جمع حدود 100 نفره مشتاقي كه كنار خيابان ايستاده بودند. يا در كنار بيوت مراجع كه تعداد زيادي سرباز و يگان ويژه به چشم مي خورد.... جالب است كه براي يك سفر تقريبا غير رسمي رييس جمهور ساده زيستمان به شهر كوچك قم، چند صد نفر مامور آماده باش شده اند و نمي دانم چقدر پول خرج شده است. البته در مورد سفر ايشان با هواپيما به مشهد يا استقبال از بشار اسد رييس جمهور سوريه در وسط خيابان و داستان آن كلاغ بي ادب و... هم خبرهايي رد و بدل مي شود... . به نظر من ساده زيستي و دوري از تجمل و اشرافي گري امر بسيار پسنديده اي است. اتفاقا در مقاله اي كه در روزنامه شرق نيز نوشتم به اين نكته اشاره نمودم كه يكي از عمده دلايل ايجاد واقعه سوم تير همين مسئله است و مردمي كه از تجملات و البته عدم كارايي دستگاه اجرايي كشور جان به لب شده بودند، راه علاج را راي به مقابله با جريان حاكم 25 سال اخير دانستند و بسياري از آن 17 ميليون نفر با نه به هاشمي نه به تجملات و فساد اداري و ريخت و پاش و... دادند. اما اين مسئله با عوام فريبي و رفتار پوپوليستي تباين دارد. درس اخلاق اجباري گذاشتن توسط شاگرد آقاي مصباح براي هيئت دولت و شماره موبايل دادن (از سوي وزير كشاورزي) در ملا عام و سوار هواپيما شدن در ترمينال عمومي و.... درد مردم نيست. درد مردم فساد اداري است كه در قوه قضاييه و شهرداري و ثبت و نيروي انتظامي و... وجود دارد. درد مردم رشوه هايي است كه علنا و رو به فزوني از مردم گرفته مي شود. درد مردم گران شدن سريالي و مداوم آب و برق و گاز و تلفن و كرايه ماشين و... است. درد مردم مخارج كمر شكن عروسي دختران و پسران جوان است. درد مردم كنكور و استرس آن و خرج هاي بيهوده قبل و بعد از دانشگاه فرزندان آنهاست. درد مردم اعتياد و ترياك و حشيش و قرص اكس و... است كه هر روز بيش از ديروز وجود دارد. درد مردم تبليغ مصرف گرايي از سوي رسانه هاي عمومي است و.... و البته اينها عمدتا از بعد اقتصادي است. مردم ما مشكلات فراوان ديگري از ابعاد سياسي و اجتماعي و فرهنگي نيز دارند كه گاه به علت شدت فشارهاي اقتصادي فراموش شده و مي شود. به هر حال ما هم اميدواريم با تلاش احمدي نژاد و كابينه اش نفت را سر سفره هاي مردم ببينيم و با كاهش نابرابري ها و تبعيض ها به حتم ايران بهتري خواهيم داشت. و آنگاه است كه مردم دردهاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي را نيز مدنظر قرار مي دهند و آن گاه است كه در اينجا به جاي دم زدن از درد نان و آب مردم، دم از درد دموكراسي و آزادي و تساهل براي مردم خواهيم زد.
از جامعه شناسي كامپيوتر تا ويروس!
نوشته شده در دوشنبه یازدهم مهر 1384 ساعت 11:31 شماره پست: 33
كامپيوتر و اينترنت امروزه به بخش غير قابل انكار و مهمي از زندگي اكثر مردم جهان مبدل شده است. بررسي جامعه شناختي و تاثير متقابل جامعه بر كامپيوتر و جامعه شبكه اي و بالعكس اثرات فراوان كامپيوتر و برنامه هاي كامپيوتري و اينترنت و... بر شكل جامعه، ساختار و سازمان آن، هنجارها و ارزشهاي جامعه و حتي انحرافات اجتماعي و... مسئله قابل ملاحظه اي است. از ديگر سو از بعد روان شناختي، تاثيرات فراوان كامپيوتر بر روح و روان افراد و مشكلات يا تبعاتي از اين قبيل نيز كم اهميت نمي باشد. از ديد اقتصادي، بازار گسترده كامپيوتر و ثروت فراواني كه از اين طريق به شكل خرد و كلان عايد عده اي مي شود و مواردي از اين قبيل كه ثروتمندترين فرد جهان صاحب شركت مايكروسافت است و نيز اين موضوع كه امروزه كشورهايي كه در جامعه اطلاعاتي نقش بيشتري ايفا كنند ثروت بيشتري خواهند داشت و بالعكس مسئله مهمي به نظر مي رسد. از بعد سياسي، تاثير متقابل سياست و شبكه هاي كامپيوتري و اينترنتي غير قابل اغماض به نظر مي رسد. از دريچه فرهنگ نيز انكار تاثير متقابل اينترنت و كامپيوتر با فرهنگ هر جامعه اي اشتباهي بزرگ است. به هر روي تفاوت بارز امروز و ديروز و تفاوت قرن 21 با قرن 20 همين تاثير فراوان كامپيوتر در زندگي انسان است. گرچه طيف اين تاثيرگذاري بسيار وسيع مي باشد و كشورهاي صنعتي و عقب مانده و طبقات غني و فقير تفاوت و تمايزهاي فاحشي در اين زمينه با يكديگر دارند، اما به نظر مي رسد در طي سالهاي آينده به تدريج اين تمايزات حداقل در شكل ظاهري اش كاهش يابد و قرن آينده قرن كامپيوتر و جامعه آينده بشري، جامعه اطلاعاتي و شبكه اي باشد.
ايران ما هم هر روز وابستگي بيشتري در زمينه كامپيوتر و اينترنت احساس مي كند. هر روز بر تعداد كاربران اينترنت افزوده مي شود و هر لحظه دلبستگي و علاقه و وابستگي و نياز ما با اين ساخته بشري بيشتر مي گردد. تمام اين داستانها را گفتم از حرص اين كه چند روزي است كامپيوترم ويروس گرفته و به همين علت كمتر مي توانم در سايت ها جستجو كنم و حتي كمتر مي توانم وبلاگم را آپديت كرده يا حتي عكس و گرافيكي در آن به كار برم!!!
لذا فارغ از موارد تئوريكي كه در بالا در مورد نياز و وابستگي امروز بشر به كامپيوتر و اينترنت گفتم،، خود به طور محسوس نيز اين مسئله را در چند روز اخير درك كرده ام!
روشنفكر محبوبت را انتخاب كن!
نوشته شده در سه شنبه دوازدهم مهر 1384 ساعت 20:39 شماره پست: 34
يك نشريه انگليسي به نام prospect فهرستي از ۱۰۰روشنفكر جهان را منتشر كرده و نام این افراد را در معرض رای بینندگان سایت قرار داده تا روشنفکران برتر جهان را معرفی نماید. در این میان نام افراد متشخصی از کشورهای مختلف جهان وجود دارد که افراد فعال در حوزه حقوق بشر، رهبران دینی، فیلسوفان، جامعه شناسان، اقتصاددانان، سیاستمداران، رمان نویسان و هنرمندان رشته های مختلف از آن جمله اند.
از جمله این افراد می توان به نام های پاپ بنديكت شانزدهم، آیت الله سیستانی، عبدالكريم سروش، شیرین عبادی، برنارد لوئیس، ریچارد رورتی، آمارتیاسن، سلمان رشدی، طارق رمضان، آنتونیو نگری، آنتونی گیدنز، یورگن هابرماس، هنری لوئیس، توماس فریدمن، فرناندو هنریکو، نوآم چامسکی، اشاره نمود.
با توجه به این که سه فرد از این شخصیت های جهانی ایرانی هستند. و به حتم برای همه هم شناخته شده میباشند خوب است ما ایرانیان لااقل با رای به این شخصیت ها سهم خود را ایفا کنیم.
ایت الله سیستانی که واقعا فردی آگاه و روشن است، در مورد عراق نقش مهمی ایفا کرده اند و البته خود من هم با توجه به دیداری که ۲ سال پیش با ایشان داشتم، وی را فردی آگاه و روشن و مطلع نسبت به مسایل روز و حتی علم امروزی دیدم. (به زودي سعي مي كنم جريان ديدارم با ايشان را در وبلاگ بياورم). بايد به اين نكته نيز اشاره نمايم كه ايت الله سيستاني با وجود اين كه در عراق نفوذ بسيار زيادي دارند، اما هماره خود را يك ايراني مي دانند.
دکتر سروش نیز که روشنفکری شناخته شده و آگاه در ایران امروز است که البته علیرغم اين كه برخی عقايد اخير ايشان در مورد مذهب شيعه را همراه با افراط مي دانند، اما مشی و مرام روشنفکری و انتقادی او سال های سال در جامعه روشنفکری ما و نیز اندیشه اجتماعی و فلسفی ايران باقی خواهد ماند.
خانم شیرین عبادی نیز از زحمت کشان عرصه حقوق بشر و حقوق کودکان و زنان در ایران است که البته جایزه نوبل صلح را نیز دریافت کرده اند و در جهان به عنوان يك فعال حقوق بشر شناخته مي شوند.
به هرحال نفس این رای گیری به نظرم کار جالبی است و هر یک می توانیم با رای خودیکی از روشنفکران هم میهن خود یا دیگر اندیشمندان جهانی را برگزینیم! البته هر كس حق ۵ انتخاب در اين زمينه دارد.
ديدار من با آيت الله سيستاني
نوشته شده در جمعه پانزدهم مهر 1384 ساعت 16:11 شماره پست: 36
2 سال قبل در شلوغي هاي عراق به همراه خانواده سفري به ياد ماندني به عراق داشتم كه حدود 10 روزي از 26 شهريور تا 5 مهر ماه به طول انجاميد. كربلا، نجف، كاظمين و سامرا و بغداد شهرهايي بود كه بدان سفر كرديم و وقايع اين سفر و طرز برخورد و نوع رفتار و هنجارها و... مردم عراق خود داستان ديگري دارد كه شايد در آينده ذكر كنم.
اما به واسطه موقعيت پدرم كه در اين سفر همراه ما بود، قرار ملاقاتي با آيت الله سيستاني در نجف گذاشته شد و روز پنج شنبه سوم مهر ماه 1382 ساعت 5 /9 صبح به منزل ايشان در خيابان روبروي باب القبله حرم مطهر حضرت علي (ع) (شارع الرسول) وارد شديم. محافظاني در كوچه منزل ايشان و در ورودي منزل ايستاده بودند و افراد عادي را تفتيش مي كردند و عده اي مردم عادي هم منتظر ايستاده بودند كه احتمالا درخواست ديدار داشتند ... پس از اندكي انتظار در اتاق كناري اتاق ملاقات، فرزند آيت الله سيستاني (حجت الاسلام سيد محمدرضا) كه حدود 40 ساله مي نمود و فارسي خوب صحبت مي كرد، ضمن خير مقدم ما را به اتاق ملاقات راهنمايي كرد. پدرم، من و آقايي به نام شبستري كه او هم از ايران آمده بود، وارد اتاق شديم و آيت الله سيستاني را ديديم كه در گوشه سمت راست اتاق به احترام ايستاد و سلام و احوال پرسي كرد. اولين مسئله كه توجهم به آن جلب شد، زبان و لهجه كاملا فارسي آقاي سيستاني بود. آيت الله سيستاني 75 ساله و متولد مشهد است كه بيش از 50 سال است كه در نجف به سر مي برد و امروز از بزرگترين مراجع شيعه در جهان به شمار مي رود. اتاق ملاقات، همان اتاقي است كه عكس هاي ايشان در آن گرفته شده و متصل به منزل شخصي آيت الله است.... رنگ آبي كمرنگ و حدودا 50 – 60 متر و كف آن فرش هاي ماشيني قديمي و دورش چند تشكچه و بالش.... در قسمت روبروي آن قفسه اي كوچك از كتاب و در كنار آن تلفن! اتاق به نظرم خيلي ساده و لخت آمد .
كم كم بعد از احوالپرسي ها صحبت آغاز شد و پدرم و فرد ديگري كه همراهمان بود صحبت هايي از ايران و عراق كردند و البته انتقادهايي از وضع آن روز عراق و... . آقاي سيستاني در پاسخ گفتند خودتان مي دانيد كه اوضاع عراق فعلا ناامن است. اجانب هم كاري نمي توانند بكنند. برخي خيال مي كنند كه آنها بهشت مي آورند كه خيال باطل است... البته من مي دانم ايراني هايي هم هستند كه دنبال همين اجانب مي باشند...
در مورد سخت گيري ها و تفتيش هاي حرم امام علي (ع) و اين كه اكثرا درها را مي بستند نيز علت را ناامني دانسته و گفتند: اينجا مثل مشهد نيست كه اگر بمبي منفجر شود، فقط خسارت جاني داشته باشد، بلكه خداي نكرده كل حرم منهدم مي شود! و البته به فرزندشان آقا سيد محمد رضا كه در اكثر دقايق ملاقات گوشه اتاق ايستاده بودند، گفتند تلفن كنيد بگوييد براي نماز صبح حرم را باز كنند. كه فرزندشان گفتند نيرو ندارند. آقاي سيستاني هم تاكيد كرد استخدام كنند (والبته از روزهاي بعد اين مشكل با همين دستور حل شد). ....ايشان در همين زمينه گفتند البته بايد نيروها را بفرستيم مشهد تا از خدام امام رضا آموزش ببينند كه من شنيده ام آنجا بسيار منظم است. .... ايشان در ادامه گفتند قبلا وضع خيلي بدتر بود ... خود من 5/5 سال است كه به حرم امام علي (كه حدود 100 متري منزلشان بود) مشرف نشده ام. چندين سال هم هست كه به كربلا نرفته ام و در اين حدود 57 سالي كه از ايران آمده ام، گرفتاري ها و مصائب عراق خيلي سخت بوده است. حتي در دوران صدام، من براي التيام سختي ها، تاريخ جهانگشاي جويني و حمله مغول را مي خواندم و كشتارها و تاريخ خفت بار مغول را مي خواندم تا دلم از اوضاع عراق تسلي يابد.....در مورد اختلافات در حوزه نجف نيز گفتند اينها از قبل بوده در حوزه قم هم هست كه البته آنجا كمتر است و در مقايسه با اينجا بهشت است، ((من و تويي)) در تمام حوزه ها بوده و مشكلات بسياري ايجاد كرده است ...مثلا ما آمديم يك كلمه درباره قانون اساسي گفتيم در حالي كه با تعداد زيادي اهل نظر صحبت كرده بوديم، اما بازهم صحبت هايي شد و مخالفت هايي از جمله اين كه برخي گفته اند فلاني ايراني است و نبايد نظر بدهد و....
در حين صحبت ها در حالي كه من ساكت گوش مي دادم، دوسه باري ديدم كه ايشان نگاه خاصي به من مي كنند. لذا بعد از آن صحبت ها، نگاهي به من كرده و گفتند من به كار جوانها عنايت دارم يك چند كلمه اي هم با ايشان (رو به من) صحبت كنم. از كارم پرسيدند كه گفتم جامعه شناسي مي خوانم و سال سوم مي روم. ايشان با كمي تامل گفتند آيا مطالبي كه مي خوانيد منابع اسلامي است يا همان منابع فرانسوي و انگليسي؟ (تعجب كردم كه آقاي سيستاني تا حدودي از جامعه شناسي چيزي مي دانند) گفتم : اكثرا همان منابع انگليسي و فرانسوي است. ايشان بعد از مقدماتي گفتند: من كتب جامعه شناسي غربي را خوانده ام مي دانم كه براي جوامع غربي است و نسبت چنداني با كشورهاي ما ندارد! شما چطور با جامعه ايران تطبيق مي دهيد؟ گفتم: در اين زمينه تطبيق زيادي داده نمي شود. گفتند: اصلا شما هيچ منابع اسلامي نمي خوانيد؟ گفتم: خيلي كم، اصلا منبع مهمي در اين زمينه وجود ندارد! البته آثار ابن خلدون هست كه توجه چنداني هم در دانشگاه ها به آن نمي شود. ايشان گفتند: ابن خلدون كه مطالبش قديمي است! و فايده ندارد. البته از اولين عالمان علم الاجتماع بوده و علماي غربي گرچه از او منشا گرفته اند اما فكرشان خيلي جلوتر رفته و پيش رفته است. .... گفتم: البته ما مي توانيم جامعه شناسي غربي را بخوانيم و با جوامع غربي آشنايي پيدا كنيم بعد با اسلام هم انطباق دهيم و جامعه خودمان را بسازيم.... كه ايشان با تحكم (و با اشاره دست به سينه شان) گفتند: من (منابع غربي را) ميشناسم! من خوانده ام!.... شما در جامعه شناسي تبليغ جامعه غربي را مي خوانيد و حريت و انتخابات و... در حالي كه هنوز از اسلام نخوانده ايد و نمي توانيد جواب پيدا كنيد و اين غلط است! .... ضمن اين كه ايشان با ناراحتي تاكيد مي كردند كه بايد اين مسئله درست شود و كتب و منابع بومي در اين زمينه ايجاد شود ماجرايي از خود را تعريف كردند در زماني كه در مشهد درس مي خوانده اند.... در اين زمينه گفتند من در مشهد درس آقا مجتبي قزويني مي رفتم و منظومه مي خواندم اما با عنايت به اين كه قبلا فلسفه خوانده بودم، هيچ مطلب قابل توجه و جديدي از درس ايشان كه شاگردان مهمي تربيت كردند و از اساتيد مبرز بودند، كسب نمي كردم. .... لذا تاكيد كردند كه جامعه شناسي كه شما هم مي خوانيد، چنين است.... ايشان البته از سستي و تنبلي علم اسلامي نيز انتقاد كردند و گفتند غرب در همين جامعه شناسي يا علوم ديگر روز به روز پيشرفت مي كند اما متاسفانه در كشورهاي اسلامي چنين نيست! ما ((صرف مير))ي در حوزه ها مي خوانيم كه براي زمان تيموريه و حدود 800 سال قبل بوده است و هنوز هم خوانده مي شود و مطلب جديد نمي آيد و (با لبخند گفتند) مثل لباسمان كه كهنه نمي شود كتابهايمان هم كهنه نمي شود و اين در حالي است كه امروزه در اروپا كتاب 4 سال قبل تقريبا منسوخ شده است....
ايشان در پاسخ پدرم كه گفتند: شما مسئولين را كه مي بينيد و ايراني هايي كه خدمتتان مي رسند اين مسئله را تذكر دهيد كه گفتند: من هر مطلبي ميگويم براي تذكر و نصيحت، در روزنامه ها و ... سياسي مي كنند و اصلا قصد كرده ام با ايراني ها (مسئولين) هيچ مطلبي نگويم.....
در پايان جلسه كه حدود يك ساعتي به طول انجاميد، ايشان ضمن احترام گفتند: بهره برديم از حضور اقايان و نگاهي به من كردند و گفتند البته از صحبت هايي كه با ايشان (رو به من) كردم قلب من ناراحت شده و متالم شدم (از عقب ماندگي اسلام و انديشه اسلامي). هنگام خداحافظي هم در حالي كه همه ايستاده بوديم بعد از دست دادن، خواستم دستشان را ببوسم كه در مورد مراجع تقليد امر پذيرفته شده و عادي است. اما ايشان نگذاشتند و در حال روبوسي و مصافحه گفتند ما همه مثل هم هستيم و بالا و پايين نداريم.....
در مجموع ملاقات بسيار جالبي بود. با توجه به اين كه من قبلا علماي حوزه و مراجع تقليد ديگري را نيز ديده ام، چند نكته به نظرم جالب آمد:
1 - آيت الله سيستاني از انديشمنداني است كه در عين سواد فقهي بالا، از علم روز، جامعه شناسي و تاريخ نيز بي اطلاع نيست. با توجه به اين كه ايشان منابع فرانسوي و انگليسي جامعه شناسي (احتمالا ترجمه شده اش را) مطالعه كرده اند، براي يك عالم اسلامي كه قصد روشنگري و هدايت دارد، امري لازم و مطلوب به نظر مي رسد.
2 – نكته جالب اينجاست كه نظر آيت الله سيستاني نسبت به علوم غربي و جامعه شناسي ، منفي نيست! ايشان رويكرد و كاركرد اين علوم را در راستاي انديشه و حيات خود غربي ها مفيد مي دانند وليكن حرفشان اين است كه ما در يك كشور شرقي و اسلامي خود بايد علم بومي خويش را داشته باشيم و جامعه شناسي ما با جامعه ما تطبيق داده شود.... اين مسئله از انكار و رد و نفي كلي اين علوم كه از سوي برخي علماي اسلامي ميشود به طور كلي متضاد است ..... من نيز بعد از اين ديدار هر چه تامل مي كنم مي بينم به طور آشكارا جامعه شناسي ما درس ها و تئوري هايي كه مي خوانيم اغلب متناسب و مورد نياز شرايط اجتماعي و فرهنگي ما نيست.... جامعه شناسي و اساتيد و منابع ما همه و همه با نگاه به غرب و تئوري هاي غربي است و براي همين هم هست كه جامعه شناسان ما يا تحليل ها و پيش بيني هاي غلط ا ز جامعه دارند يا در گوشه انزوا براي هوا تئوري پردازي مي كنند..... البته بومي شدن و اسلامي و ايراني شدن جامعه شناسي هم خود ضوابطي دارد كه آن هم به نظرم بايد رعايت شود و اين موضوع كه دين تا چه حد براي علوم جديده حرف براي گفتن دارد، خود بحث ديگري است ...... اما به هرحال تالم و نگراني يك مرجع تقليد براي سستي و تنبلي علم و انديشه در ايران امري ستودني است.....
3 - انتقاد هايي كه آيت الله سيستاني به حوزه علميه و مرام آن و نيز منابع مورد مطالعه در آن دارند، خود جاي بسي اميدواري است اگر مراجع تقليدي چون آيت الله سيستاني و آيت الله منتظري و ديگر مجتهدان و فقيهان نوگرا بيش از اين گام در اصلاح حوزه و فقه شيعه بردارند به حتم فقه و فقاهت را از جمود و تحجر كه بيم آن مي رود نجات خواهند داد .
4 - همه اينها در كنار راهبري و رهبري شيعيان عراق به سوي آزادي و دموكراسي و قانون و تحزب و تساهل و .... از سوي آيت الله سيستاني از وي روشنفكري آگاه و اصلاح طلب ساخته كه به حتم ياد و نام او در تاريخ جهان خصوصا مسلمانان و شيعيان به يادگار خواهد ماند. او شيعيان عراق را ترغيب كرد به ليستي در انتخابات اخير راي دهند كه در آن زن و مرد و شيعه و سني و كرد و مسيحي وجود داشت ..... چيزي كه امروز حتي در ايران نيز پذيرفته نمي شود و آقاي معين به خاطر اين كه گفته بود در كابينه ام از سني ها هم استفاده مي كنم ، چنان آماج تهمت ها و شانتاژها از سوي برخي مدعيان اسلام قرار گرفت.... ايت الله سيستاني براي حفظ عراق و شيعيان سال گذشته با حال مريض و قلب عمل شده از لندن به عراق آمد تا ماجراي مقتدي صدر را فيصله دهد و اين هم نشان از غيرت و دلسوزي اوست.... او بازهم در روزهاي اخير مردم عراق و خصوصا زنان را به راي به قانون اساسي مترقي عراق دعوت كرده است ....
لذا با چنين مرام و مسلكي است كه امروز آيت الله سيستاني در جهان شناخته شده است .... وي نامزد جايزه صلح نوبل و كانديداي برترين روشنفكر معاصر است .... و در حالي كه چند سال پيش حتي صداوسيماي ما ايشان را بايكوت كرده بود و حتي روزنامه اصولگراي عصر او را مرجع انگليسي مي ناميد.... امروز وي مورد احترام شيعيان و مسلمانان و حتي اكثر جهانيان است و اين است آبروي اسلام كه عليرغم بنيادگرايي و كثافت كاري عده اي وهابي با نقاب هاي القاعده و طالبان و .... هنوز شخصيت هايي هستند كه مسلمانند، حتي رهبر و مرجع مسلمانانند اما در جهان به دنبال صلح و آزادي و سردمدار آن مي باشند .... كاش بيش از اين قدر چنين شخصيت هايي را مي دانستند و مي دانستيم ....
اين هم شك! اين همه شك!
نوشته شده در سه شنبه نوزدهم مهر 1384 ساعت 16:20 شماره پست: 37
خدايا نمي دانم چه بگويم؟ هر چه بيشتر مي خوانم بيشتر در حيرت فرو مي روم! كاش حقيقت مثل آن ستاره درخشان روشن بود! كاش مثل خورشيد پيدا بود! اما نه ستاره هم روزها خاموش است و خورشيد نيز شبها! خدايا حقيقت چيست؟ حقيقت كجاست؟ سرگردانم و مغموم! چه بگويم در جواب نفسم؟! پريشانم! مضطربم! مستاصلم! جوابم را از كه و از كجا بگيرم؟ مي دانم حقيقت نزد توست.... حقيقت نزد توست! تو كجايي؟ كجا پيدايت كنم؟ كاش تو را هم مي شد در گوگل سرچ كرد! كاش ايميل و اس ام اس تو را داشتم! ... چه دور شده ام از تو و چه هذيان گو!!! بجاي اين كه قلبم را به سويت كه بسيار به من نزديك است، نزديك كنم، خود را به نفهمي و گنگي زده ام! خدايا حقيقت چيست؟ دينت، آن ره كه براي هدايت امثال من نهاده اي تا كجا؟ تا چقدر؟ با چه كس؟ تا چه وقت؟ خدايا امشبم را خوب ببين ! خوب ! اگر فردا به خطا رفتم و جلويم را گرفتي، اين شب ستاره باران را گواه مي گيرم كه نمي دانستم در شك بودم و در خلسه! اما تو هم نشانه اي نشانم ندادي! ندادي! ندادي! از يك سو در گوشه ذهنم و قلبم مسرورم كه فرورفته در شكم! همان شكي كه مقدمه يقين است! اما گوشه ديگر ذهنم بال بال مي زند كه اين همان شكي است كه به كفران بدل مي شود! اين همان شكي است كه او و امثال او را چنان كرد! .... پس چه كنم؟ آبرويي نزد تو ندارم! سياه سياهم! خسته و درمانده! .... سجده تو را به جا مي آورم ! تنها تو! تنها تو اي معبود بزرگ! تنها اين هق هق براي توست! براي تو! اي خالق منزه! ... هماره دوست داشتم يقينم، ايمانم و عقيده ام پوچ و توخالي و زنگار گرفته نباشد... بيا اين هم شك! اين همه شك! ..... پس كجاست يقين؟ كجاست حقيقت! اي حقيقت ازلي و ابدي .... اي خداي من! (چهارم رمضان سال 1384 شمسي _ ساعت 22)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر