۱۳۸۹-۰۸-۰۶

مرداد 1384

به نام خدای ما
عقيده دارم هر کس خدايی دارد خدای من و  تو با هم متفاوت است و ذهن  و ذهنيت هر فرد و عقيده است که خدای او را می سازد. اينجا را فقط برای خدای خودم می خواهم دوست دارم برای او بنويسم فقط برای او. برای اين که بدانم امروز چه می انديشيده ام و در چه وضعيتی بوده ام وگرنه خدايم که خوب می داند چه هستم و که هستم!
پس، از امروز می نويسم برای خدای خودم  و برای خودم. برايی خدايی که خيلی دوستم دارد  برای خدايی که لحظه اول که کعبه را ديدم چنان بدنم را لرزاند که امروز هم درک می کنم برای خدايی که چند وقتی است با من قهر کرده به واسطه قهری که چند وقتی است من با او کرده ام. خدايی که مرا می بيند اما از من نااميد شده حتی توبيخ و تنبيه ام هم نمی کند. مگر نبود حدود ۷۰ روز قبل که چه تلنگر بزرگی به من زد و اما دريغ از نتيجه و حاصل!
اول قصد داشتم در خدای ما بنویسم اما به اینجا روی آوردم تا ببنیم چه شود و خدا چه خواهد

مرداب گناه و وجدان ما
نوشته شده در دوشنبه سوم مرداد 1384 ساعت 12:12 شماره پست: 2
گناه را به مرداب تشبیه کرده اند. به نظرم تشبیه خوبی است. گناه مثل یک مرداب و باتلاق است. باید سراغش نروی وگرنه چنان تو را در خود فرو می برد که در آمدن از آن بسیار سخت وصعب است. در لحظه گناه فقط به لذت  می اندیشی اما در اوج لذت  یک آن که به خودت می آیی می بینی غرق گناهی و چه لبخند تلخی بر تو مستولی می شود. بعد از پایان عمل خطا است که تازه می فهمی چه کرده ای! چه راه خطایی را رفته ای و چه بر سر خودت آورده ای! بسیار پشیمان می شوی. بسیار غمگین می شوی خودت را لعنت می کنی و پتکی سنگین بر سرت فرود می آید. البته این در صورتی است که هنوز در ابتدای راه باشی و یک وجدان بالای سرت تو را نهیب زند. پس خودت را دشنام می دهی و سعی می کنی از ابتدای مرداب بازگردی! چه خوب! چه زیبا و چه اخلاقی و انسانی! اما روزی دیگر و وسوسه ای دیگر! با زهم باز می گردی باز هم وسوسه می شوی! و روز از نو روزی از نو!
   اما این وجدان چیست که تو را رها نمی کند؟! فکر می کنم  وجدان ندای درونی توست. زنگ خطر ! چراغ خطر! و ندای خطر!  ندای درونی که تو را اخطار می دهد از مسیر راست منحرف نشوی! این خیلی هم ربطی به دین ندارد. مفهوم و حسی درونی و اخلاقی است که در بعد فرد و اجتماع از ابتدای زندگی بشر بوده است. انسان برای انسان بودنش و جامعه برای طی مسیرش نیاز به چنین راهنمایی دارند. وجدان فردی و وجدان جمعی امری اخلاقی و لازم است. قبل از این که دین هم باشد، و بعد از آن که دین هم از حوزه اجتماع دور شود، اخلاق چنین نقشی را نمایندگی کرده و چنین کارکردی را به ثمر رسانده است. لذا از همین روست که در هر شرایطی در هر موقعیت مکانی و زمانی و با هر جنس و نژاد و سن و ملیت و قومیتی، انسان حداقلی از اخلاقی بودن را رعایت میکند. و هر انسان و جامعه ای بی شک بدون وجدان فردی و جمعی نمی تواند ادامه حیات دهد. اما مرداب گناه ....
مرداب گناه و باتلاق خطا، نقطه مقابل وجدان توست! و مسئله اینجاست که مرداب زیباست! می بینی چه زیبا  و اغواگرانه دلفریبی می کند! می بینی چه راحت تو را فریب میدهد! اما در مقابل نفس و وجدانت نیز ضعیف است! او را آموزش نداده ای. او را تجربه نیاموخته ای و تنها به تلنگری فریب می خورد! اما  اگر وجدانت و خودت را بازیابی و بتوانی خودت را از مهلکه های سخت آن مرداب رهایی دهی به حتم پیروز میدانی به حتم سعادت دنیا و آخرت را داری! بله سعادت دنیا و آخرت را!
خدایا! این توان را به من به نفس لوامه ام و به وجدانم عطا کن که بتوانم از مرداب هایی که در آن غرقم رهایی یابم. تو می دانی که پرنده ام تو می دانی که پرواز را  دوست دارم و تو به ناتوانی هایم نیز واقفی پس این میل و نیرو را در من زنده کن که خودم رابازشناسم، وجدانم را در قضاوت امورم به کار گیرم و پرواز را أغاز کنم، ای معبود دانا و توانا و ای داننده سر های نهانی من!

روز مادر
نوشته شده در چهارشنبه پنجم مرداد 1384 ساعت 8:0 شماره پست: 3
امروز  روز مادر است! روز زن
 مادر! چه کلمه سهل و ممتنعی. چه کلمه مقدسی و چه مفهوم زیبایی! جالب است که زبانهای مختلف برای مفهوم مادر کلماتی در همین حدود دارند. ماذر - مامان - مام - ام و... برای گفتن آن  لب حالت خاصی می گیرد! اوج احساس و عاطفه! اوج دوستی و محبت.

خدای من! مادر، اسطوره ای مقدس است در زندگی انسان. بزرگ و بلند. شاید نیمی از انسانها مادر شوند اما بازهم مادر بودن و مادری کردن مفهومی مقدس است.
از لحاظ جامعه شناسی، مادر نوعی نقش اجتماعی است. نقشی که معلوم نیست اکتسابی است یا ذاتی! فرزند بودن و دختر بودن نوعی نقش اجتماعی است با کارکردها و وظایف اجتماعی خاص خود که ذاتی است و هیچ کس نقشی در آن ندارد. اما شغل هر فرد، نقش اکتسابی اوست. در این میان معلوم نیست مادر بودن نقش ذاتی است یا اکتسابی. شاید اکتسابی بودنش بچربد، اما شرایط اجتماعی و فیزیولوژیکی هر زنی را به مادر بودن و هر مردی را به پدر بودن می کشاند. نمی دانم به هرحال مادر و مادری به نظر من در حیطه تحلیل های جامعه شناختی نمی گنجد. نمی توانیم آن را تنها به عنوان یک فرد با نقشی خاص در نظر بگیریم. مادر و فرزند رابطه ای متقابل و حیاتی دارند که بدون آن قوام جامعه شک برانگیز است! تجربه نیز نشان داده اقداماتی در مسیر کمونیستی کردن جوامع و دور کردن آنان از خانواده و زندگی خانوادگی، و به سر کار بردن مادران تبعات و نتایج غیر قابل باور و نامطلوبی به دنبال دارد. کیبوتص ها در اسرائیل و شوروی و... که در همین راستا آغاز به کار کردند، همگی طعم شکست را چشیدند. لذا ما نیز مانند اکثر فرهنگ های دنیا مادر را می ستاییم و او را پاس می داریم. با اینکه در تمام جهان روز دیگری به این عنوان یعنی روز مادرشناخته میشود و گرامی داشته میشود. اما  ما ایرانیان و شیعیان به احترام مادری بزرگ و مقدس که البته کمتر میشاسیمش و فقط از درد سینه او مطلعیم نه افکار و عقاید و رفتارش! روز ولادت او راگرامی می داریم. روز ولادت دختر نبی اکرم و همسرعلی مرتضی، مادر حسنین و زینب کبرا، حضرت فاطمه زهرا (س) . با این جملات به یاد سخنان دکتر علی شریعتی افتادم که چه زیبا گفته هر چه درباره زهرای مرضیه گفته، آن القاب و شرایط را فاطمه نمی داند و در آخر می گوید: 
 ((فاطمه فاطمه است)).
من نیز دوست دارم مادرم را در این روز پاس دارم و گرامیش دارم. گرچه خدای من! خوب می دانی دردی از من در سینه اش هست و  بسیار برایش بد بوده ام. اما از باب شعر مادر ایرج میرزا  میدانم که او مرا دوست دارد و میبخشاید. در اینجا نیز بخشی از شعر ایرج را می گذارم تا تاثیر آن را همیشه با خود داشته باشم.
قلب مادر
داد معشوقه به عاشق پیغام    که کند مادر تو با من جنگ           ***         نگاه غضب آلوده زند    بر دل نازک من تیر خدنگ     ***            مادر سنگ دلت تا زنده است  شهد در کام من و توست شرنگ   ***   گر تو خواهی به وصالم برسی    باید این ساعت بی  خوف و درنگ    ****    روی و سینه تنگش بدری    دل برون آری از آن سینه تنگ      ***        عاشق بی خرد ناهنجار نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ    ****    رفت و مادر را افکند به خاک     سینه بدرید و دل آورد به چنگ   ***     قصد سر منزل معشوقه نمود دل مادر به کف‌ش چون نارنگ    ****   ازقضا خورد دم در به زمین    و اندکی رنجه شد او را آرنگ   ***      آن دل گرم که جان داشت هنوز اوفتاد از کف آن بی فرهنگ    ****    از زمین باز چو برخاست، نمود  پی برداشتن دل، آهنگ      ****      آه دست پسرم یافت خراش!     وای پای پسرم خورد به سنگ    
از نیایش تا روشنفکری از خدا تا امام رضا!
نوشته شده در پنجشنبه ششم مرداد 1384 ساعت 9:55 شماره پست: 4
یاد باد آن روزگاران یاد باد
خدا یا خودت خوب می دانی بچه بدی نبودم! ساده و معمولی از 2 - 3 سال قبل بود که همون مرداب و گرداب و سرداب سراغم اومد. اما تو تنهام نذاشتی . اول اون جذبه ها که هیچ وقت فراموش نمیکنم .
و بعد دو سال قبل بود که در سفری زیارت عتبات عالیات نصیبم شد. شب اول رفتیم کربلا، شب جمعه هم بود . وارد هتل شدیم و آبی خوردیم و حدود 1ساعت به اذان مغرب رفتم به حرم. حال عجیبی داشتم جلوی راهم حرم حضرت ابالفضل العباس بود. در صحن آن حضرت رو به ضریح سلامی دادم. قلبم شکست یاد مظلومیت و بزرگی او افتادم . یاد بدی ها خودم و  گریه امانم را برید های های گریه کردم و سرم را تکیه دادم به نرده های جلوی ایوان ، از این در تعجب بودم که چگونه و چرا دعوت شده ام؟ با همین حال و هوا به سمت حرم امام حسین رفتم. آنجا هم قلبم شکست، رو به ضریح مطهر آن حضرت که ایستادم حالم عوض شدو اشک از چشمانم سرازیر شد. شب بعد که به نجف رفتیم حالم عجیب تر بود، وضع غریبی داشتم داخل حرم، رو به ضریح ایستادم و هیچ نتونستم بگم. ابهت علی بن ابیطالب (ع) تمام وجودم را گرفته بود شاید بیش از 5 دقیقه ساکت ایستادم و نگاه کردم به ضریح با حالتی از بغض! وضع عجیبی بودیک کلمه نمی تونستم دعا بخونم یا سلامی بدم همون جا به سجده افتادم رو به قبله و گریه کردم و گریه کردم 5 دقیقه ای هم در سجده اشک ریختم تا این که دیدم مهرم ازاشکها خیس شده و سر و صورتم گلی شد. بلند شدم تازه حال خود را فهمیدم و به آن امام نیز عرض ارادت کردم. هیچ وقت آن جذبه و حالت را فراموش نمی کنم. در کاظمین  و سامرا نیز تجربیات خوبی داشتم. به ایران که برگشتیم یکی دو هفته در حال و هوای خودم بودم. داشتم آدم میشدم که باز هم وسوسه و گناه و روزمرگی و دنیا....و.
اما باز پارسال دعوتی دیگر دعوت به خانه خدا! دعوت به مدینه النبی ! دعوت به سرزمین آسمانی . شب اول ابهت مسجد النبی مرا فرا گرفت. چه مسجد و چه معنویتی و چه جذابیتی! چه لحظات فراوان و جذابی که ساکت و بیصدا رو به ضریح نبی اکرم نگاه می کردم و نیایش! خدایا خودت می دانی چه با خودم و نبی ات می گفتم.  اما بقیع! روز اول که رفتم سرگشته و حیران بودم. دنبال قبر ائمه می گشتم دیدم عده ای ایستاده اند  پشت میله ها و زیارت می خوانند. وای خدای من چهار امام بزرگ چهار مرد بزرگ آن عقب زیر 4 سنگ خراب دفن اند. چه مظلومیتی چه غربتی! مثل همین حالا بغض وجودم را فرا گرفت. سرم را به نرده ها تکیه دادم و گریستم های های گریستم! اما قبر مادرم زهرا نبود! زهرای مرضیه زهرای اطهر کجاست؟ مادرم کجا دفن است؟ هیچ جا نشانی از او نیست! هیچ جا هم حضورش را حس نکردم نه در مسجد و نه در بقیع. به حتم لیاقت درک ش را ندارم و نداشتم. بعد که به مکه رفتیم نیز حال عجیبی توی راه داشتم. خدای من دارم به خانه ات می آیم چه خانه ای چه میعادی  و چه میقاتی!لبیک اللهم لبیک و من آمدم به خانه ات با تمام کثافات و بدی هایم. وارد مسجدالحرام شدیم و اولین نگاه به کعبه پاهایم را سست کرد نمی دانستم از خدا چه بخواهم بدنم لرزید ابهت مکان و زمان بر بدن ناچیز و مقهور من مستولی شده بود. سر از پا نمی شناختم.خدایا نمی دانم از تو چه خواستم شاید زیارتی دیگر یا موفقیت در خدمت به خلق! به هر حال وارد در طواف شدم. حجر الاسود را نشانه گرفتم و آغاز طواف! آن لحظه برایم تکرار ناشدنی است! جذبه و لذتی در آغاز طواف بردم که تا بحال در عمرم نبرده ام! لذتی اساطیری و ماندگار! لذتی ابدی و زیبا! لذت ملاقات با خدا!
اما باز هم بازگشت و باز گرداب و روزمرگی! اما با امام رضا (ع) خیلی رفیقم! خدایا خودت می دانی کربلایم را از امام رضا گرفتم. خوب میگند: پنجره فولاد رضا برات کربلا میده . به هرحال هر وقت راه خطایی رفته ام امام رضا دعوتم کرده! امام رضا هوامو داشته با امام رضا خیلی رفیقم! با این که جذبه نیایش با خودت در کنار کعبه ات هیچ به پای صحبت با ائمه نمی رسه اما عقیده دارم اینها راه های اتصالند . اینها وسایل ارتباطند. اینها آبروداران درگاهند. اگر در کار دنیایی دنبال آشنا و  پارتی هستیم در کار اخروی و معنوی نیز نیازمندیم. ائمه معصومین به من یکی که نشان داده اند در بسیاری موارد می توانند وسیله ارتباط باشند. اصلا حرم و خانه آنها مکان خوبی برای نیایش و نزدیکی است! و من به شخصه نمی تونم حرفهای روشنفکرانه ای که می گویند فقط خدا را در نظر بگیرید و از بنده خدا نخواهید به طور کامل بپذیرم! به نظرم برای نیایش با خدا، نیاز به سیمهای ارتباطی است نیاز به حوزه های واسط است گرچه خیلی اوقات ارتباط با خدا به تنهایی واقعی تر و اصیلتر است! اما ائمه معصومین نیز برای این ارتباط مثمر ثمرند. البته معتقدم در این زمینه نباید زیاده روی شود! نباید به شرک و خدا سازی بپردازیم و نباید ائمه را چنان آسمانی کنیم که دست نیافتی باشند و نباید همه چیز را به جای خدا از آنان بخواهیم. داشتم می گفتم خدای من! امام رضا هم امسال مارو نطلبید! آنقدر بد بودم که او هم  با من قهر کرد. امام رضا هم من رو نپذیرفت. با این که خودم شرایطی برای سفر خانواده جور کردم اما تنها عقب مونده غافله خودم بودم!  همه رفتند غیر از من. شعری که محسن چاووشی خواننده امروزی پسند خونده خوب زبون حال منه!
تودل یه مزرعه، یه کلاغ روسیاه، هوایی شده بره پابوس امام رضا، اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست. آخه من کجا برم یه کلاغ که روسیاست. من که توی سیاهی ها از همه روسیاه ترم میون اون کبوترا با چه رویی بپرم؟
خدایا خودت می دانی سیاه و بدم اما چه کنم مگه من دل ندارم! مگه بدا دل ندارند؟!
انحصار، شمول، کثرت و انتظار موعود
نوشته شده در جمعه هفتم مرداد 1384 ساعت 16:45 شماره پست: 5
  عصر جمعه است و در میان ما شیعیان این روز اهمیت خاصی دارد و دعا و نیایش برای ظهور مهدی موعود، شکل خاصی می یابد. اما در اینجا مناسب دیدم بحثی درباره ریشه موعود و انتظار داشته باشم.  در همه ادیان و مذاهب به طور کلی ۳ گرایش خاص دینی وجود دارد: ۱ ـ انحصار گرایی Exclusivism  که تنها راه نجات و رستگاری را دین خودی می پندارد و در این گرایش که طرفداران زیادی در میان پیروان اکثر ادیان و مذاهب دارد، دیگر ادیان بر باطلند. ۲ ـ شمول گرایی Includivism که هر چند دین خودی را برتر و افضل و راه مستقیم می داند، اما دیگر ادیان و مذاهب را نیز دارای درجاتی از معرفت و هدایت می داند و بر این اساس معتقد است پیروان آنان اگر هم بر خطایند به علت جهل آنان است و از حیث بر آنان خرده ای چندان وارد نیست و ۳ ـ کثرت گرایی Pluralism که حقیقت را برای همه انگاشته و رابطه ای میان نجات و صدق گزاره های دینی قائل نیست و جدل کلامی میان پیروان ادیان را فاقد برنده می داند.  که این گرایش خصوصا در میان مسلمانان از سوی روشنفکران دینی دنبال می شود. به هرحال بر مبنای انحصار گرایی و شمول گرایی، دین خودی چون برتر است و به هدایت نزدیکتر، باید جهانی شود و تنها راه چنین استیلایی وجود یک موعود  و مصلح جهانی است که پیروان همه ادیان را به صراط مستقیم هدایت کند. البته نمی دانم که کثرت گرایان به کلی منکر چنین مفهومی اند یانه؟ به هرحال در میان عقاید عامه اکثر ادیان چه مسیحی و چه یهودی و چه کنفوسیوسی و چه اسلامی (اهل تسنن و شیعه) وجود یک موعود امری انکار ناشدنی است!
اما مسئله مهدی موعود و انتظار در شیعه رنگ و بوی دیگری دارد. انتظار فرج و پیروزی و وجود زنده و ناظر مهدی موعود و منتظر در احادیث و روایات و ادعیه ائمه معصومین تاکید شده است و تا به امروز به یادگار مانده و مورد توجه می باشد. این مسئله رابطه متقابل با جامعهء شیعی داشته است. از صفویه که ایران حکومت رسمی شیعی را تجربه کرده است،روابط اجتماعی، ساختارهای اجتماعی و نهاد های اجتماعی متاثر از این مسئله بوده است. امروزه جشن های نیمه شعبان، وجود مسجد جمکران، دعاهای ندبه در هر صبح جمعه، کتاب های فراوان، مجلات تخصصی، وبلاگ های تخصصی، گروه های خاص (شبیه انجمن حجتیه یا هیئت های مختلف)، مسئله خمس و وجوهات و سهم امام، و به طور کلی نهاد روحانیت و فقاهت در جامعه ایران که جانشین امام زمان است، همگی تاثیرات و نقش ها و کارکردهای مفهوم انتظار در جامعه ایران امروز را نشان مِی دهد که همراه با دیگر نقشها و کارکردها در طول ۱۴۰۰ سال حیات شیعیان، این مفهوم و مذهب شیعه را زنده نگه داشته است. و البته جامعه و حکومت نیز تاثیراتی در این مفهوم ایجاد کرده و از فقهای صفوی که سعی کرده اند این ارزش و مفهوم اصیل را مصادره به مطلوب کنند تا امروز که برخی با جهالت یا خیانت داستانهای خیالی و دروغین از رابطه  و دیدار با امام عصر به این ارزش بنیادین خدشه وارد می سازند، هر یک به شکلی رابطه متقابل جامعه با این مسئله را آشکار می کنند. به نظر من این ایده، در جامعه ایران می توانسته  و می تواند نقش و کارکرد مهم تری ایفا کند و به عنوان یک انتظار همراه با اعتراض، جامعه ای فعال و پویا و آماده ایجاد کند که در راه تغییر و اصلاح پیش قدم باشد و بتواند مسیر را برای شمول واقعی در حد وسع خویش، حتی قبل از ظهور امام زمان آماده کند. نقشی که امروز فرهنگ مسیحی و غربی در جهان ایفا می کند با هالیوود و مک دونالد و کوکا کولا و فرهنگ اروپایی و.... بی شک، در بسیاری موارد باید به اسلام و مسلمین و فرهنگ روشن و بالنده اسلامی و ایرانی اعطا شود. فرهنگ انتظار و اعتراض، فرهنگی که متاسفانه در حکومت اسلامی با بعضی  قرائت های بنیادگرا و تحجر گرا رو به فراموشی رفته است و نمی تواند نقش تاریخی و اصلاحی خویش را ایفا نماید، به حتم جایگاهیش باید بهتر از امروز باشد.
  به هرحال امروز مهدی موعود، امام ماست، رهبری و پیشوایی که اگر چه غایب است، اما وجود دارد و شیعیان به امید ظهور او هر هفته خصوصا جمعه ها دعا  و راز و نیاز می کنند.  خدایا! تو خود خوب می دانی من هم با تمام بدی هایم، منتظرم! منتظر دیدار روی او! منتظر ظهور او نه در لجه خون و  نه با شمشیر کشیده بلکه با منطق و اصلاح با تغییر اساسی در جامعه انسانی!  با ریشه کنی فقر، نابرابری، دروغ، ریا، تحجر، فساد و لجام گسیختگی و تمامی بدی های انسان امروزین! پس به امید چنان روزی:
((تو را من چشم در راهم!))

نابرابری: مسئله امروز جهان
نوشته شده در سه شنبه یازدهم مرداد 1384 ساعت 11:4 شماره پست: 7
   خدای من! خود نیک می دانی  نابرابری و فقر و تبعیض سراسر جهان را فرا گرفته است. این مسئله و معضل اجتماعی خود منجر به فساد، فحشا، سرقت، بی عدالتیها، اعتیاد و صدها انحراف اجتماعی می شود. ما که مشغول زندگی خودیم گاهی نگاهی به این نابرابری ها می کنیم (مانند عکسهایی که گرفته ام) و آن وقت است که خلوت مان به هم می خورد. گاهی دیدن این واقعیات واقعا انسان را تکان میدهد! اما از دست من و امثال من چه بر می آید؟!جز ذکر آنها، داشتن تفکر انتقادی و ذهن اصلاحگر!
    دیشب رفته بودیم پارک. دختر ها و پسرهای کوچک بین 7 تا 12 سال در حال اسکیت بازی بودند و همه اش توی راهروها می رفتند و می آمدند. هرکدوم از اسکیت ها که جدیدا لامپ دار و... هم شده از 30 - 40 هزارتومان هست  به بالا! در این میان یک پسر حدودا 10ساله رو دیدم که بادکنک می فروخت. با قیافه ای مظلوم و مغموم! یکی از همان اسکیت سوارها با ویراژ از کنارش رد شد و همینطور تکان تکان می خورد و میرفت. پسرک بادکنک فروش هم پشت سر او ادای او را در می آورد که مثلا او هم اسکیت دارد! صحنه تکان دهنده ای بود! یکی از همراهانم پرسید: چرا باید اونا اسکیت داشته باشند و این یکی کار کنه تازه اسکیت هم نداشته باشه؟

  در ایران امروز ، مشاهده این صحنه ها اصلا تعجب آور نیست. در هر نقطه ای از کشور که برویم، بالا و پایین شهر، و بالاخره هر جایی فقر بیداد می کند. از دیدگاه عمومی، تهران و شهرهایی مثل مشهد و اصفهان و شیراز و تبریز وضع بسیار بهتری نسبت به شهرهای محروم و روستاها دارند. مکان های تفریحی، درآمد ماهیانه، مکانهای ورزشی و فرهنگی و... همه متفاوت است. مثلا همه ما خوب زلزله  بم را به یاد داریم، خانه ها و ادارات به شکلی ساخته شده بود که با زلزله ای نه چندان بزرگ شهر به ویرانه تبدیل شد و بسیاری تازه فهمیدند  که در ایران چنین منازل و کوچه هایی هم وجود دارد. از لحاظ خردتر، در تمام شهرها همان بم و همین تهران نیز نابرابری بیداد می کند. پشت هر چراغ قرمز که بایستی با تعداد زیادی گدا، دستفروش، گل فروش، اسپندی، و... چه زن و مرد و چه پیر و جوان و خردسال مواجه می شوی! تفاوت درآمدها از 100 هزارتومان درآمد ماهیانه یک خانواده تا بیش ازهمین مقدار پول تو جیبی فرزند یک پولدار وجود دارد! کسانی هستند که واقعا ماه ها گوشت و مرغ در منزل نخورده اند و آن وقت یک آقازاده (لازم نیست روحانی زاده باشد) برای پز آمدن نزد رفقایش 9 میلیون تومان برای خرید یک خط رند تلفن همراه می دهد. دخترانی هستند که اگر آخر شب در بیغوله شان مبلغ خاصی پول از دستفروشی و گدایی نبرند، تنبیه می شوند و در مقابل پسران و دختران جوانی که در زعفرانیه پیتزای میگوی  11 هزار تومانی می خورند. کسانی هستند که در خانه ای با 50 هزارتومان رهن و اجاره 20 هزارتومانی زندگی می کنند ودر مقابل  پیر زن و پیر مردی که در خیابان فرشته، در آپارتمان 500 متری که هر مترش بیش از 2 میلیون ارزش دارد، زندگی می کنند. کسانی هستند در حلبی آبادها و دخمه هایی تنگ و تاریک و نمور ادامه حیات می دهند و شاید تنها چیزی که به آن محتاج نیستند نان شب باشد (البته از نوع50 تومانی اش) ، در عوض افرادی هستند که سفرهای خارجی و میلیونی شان هر تابستان ترک نمی شود. دختران و پسران جوانی هستند که به علت نداشتن جهیزیه و درآمد ماهیانه توانایی ازدواج ندارند، عده ای دیگر برای حفظ آبرو لازم است که عروسی های میلیونی بگیرند و در باشگاه ها و تالارهایی فرمانیه و کامرانیه برای هر میهمان ورودیه 50 هزار تومانی بدهند! کسانی هستند که..... و ر مقابل ....
 
 خدا یا به خودت قسم اگر بخواهم می توانم دفتری از این مقایسه ها بگویم! خوب دیده ام و شنیده ام چنین تفاوت ها و تبعیض هایی را و خوب می دانی چقدر بیش از آن چه من می دانم در اطرافم و در کل جهان در حال انجام و گسترش است. نابرابری مسئله جدیدی نیست! برچیده شدنی هم نیست! اما می توان آن را تعدیل کرد! می توان با فرهنگ سازی صحیح احساس نابرابری را کاهش داد! می توان حداقل زندگی را برای طبقات فراهم نمود! می توان نابرابری اجتماعی و نابرابری در منزلت و مقام و پرستیژ اجتماعی را نیز کاهش داد! می توان نابرابری فرهنگی و نابرابری در دسترسی به اطلاعات را نیز کاهش داد ! می توان نابرابری در قدرت سیاسی را نیز کاهش داد! و می توان خیلی کارها کرد. در پست های بعدی بیشتر در این باره خواهم نوشت. اما حرکت  آن پسرک بادکنک فروش هنوز در ذهنم هست!
انواع نابرابری و علل آن
نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مرداد 1384 ساعت 21:45 شماره پست: 9
 درباره نابرابری ها نوشتم. درباره تبعیض و فقر! درباره زیادی داشتن ها و اصلا نداشتنها!
در این جا مناسب دانستم با نگاهی جامعه شناختی و از لحاظ تئوریک نیز  به انواع نابرابری اشاره کنم! که برای این مقصود  دو نوع کلی آنرا ذکر می کنم:
1- نابرابری بیرونی (External Inequality): این نوع نابرابری که از بیرون بر فرد تحمیل می شود از تبعیض آمیزترین نابرابری هاست و به پایگاه محول فرد مربوط می گردد. سن، جنسیت، قومیت، نژاد، رنگ، مذهب، زبان و طبقه فرد موجب میگردد تا او موقعیت ها و تولیدات مختلف مادی، سیاسی، اطلاعاتی و اجتماعی را به دست آورد یا از دسترسی به آنها محروم گردد. مثلا حقوق یک زن به علت زن بودنش  در ایران یا بسیاری از جوامع دیگر پایمال می شود. او از ارثیه کمتری نسبت به یک مرد برخوردار است. (البته بحث فقهی و حقوقی آن به مقال دیگری نیاز دارد). او به علت زن بودنش از حقوق مادی کمتری برخوردار است. به علت زن بودنش از خیلی محرومیت ها رنج می برد، حق قاضی شدن یا رییس جمهور شدن را ندارد و.... یا یک کرد، حقوق سیاسی و اجتماعی کمتری دارد. منزلت اجتماعی او تحقیر شده! به او به عنوان قاتل بی منطق نگاه می شود (البته بعضا) حق کسب بعضی مشاغل مهم را ندارد! حق ندارد در مدرسه اش زبان کردی بیاموزد! و ا ز خیلی حقوق دیگر نیز محروم است که خود بهتر می دانند. یک سنی که در ایران است نیز حقش در بسیاری از موا رد تضییع می شود. فقط به خاطر این که سنی است. اگر که مسیحی و یهودی باشد که بیشتر! حق رییس جمهور شدن و وزیر شدن را دارا نیست! حق انجام آسان عقاید و مناسک دینی اش را ندارد و به بسیاری از مناسک و احکام اسلامی که جایی در دین آنها ندارد باید پایبند باشد! طبقه اجتماعی که یک فرد در آن متولد می شود نیز عامل مهم دیگری در نابرابری هاست! فردی که در خانه یک مامور شهرداری، یا معلم فقیر یا راننده و... متولد می شود. حق رفتن به مدرسه ها بهتر و غیر انتفاعی را ندارد! حق رفتن به کلاسهای کنکور و استفاده از وسایل کمک آموزشی ندارد! حق بازی های مدرن و دسترسی به کامپیوتر واینترنت ندارد! منزلت اجتماعی او بسیار پایین است در هر اداره و نهادی حقوق او بسیار راحت تر ضایع می شود. و فرصت های او برای تحرک اجتماعی بسیار کمتر است! و البته تاسف بارتر این که او تمام حقوق را می بیند و به آنها آگاه است و صدا و سیما و رسانه های عمومی  تماما در اختیار طبقه متوسط رو به بالاست. خانه های خوب، وسایل خوب، تفریحات خوب و... را به تماشا می گذارد و طبقه پایین سرخورده و فراموش شده است. طبقه ای که با استیصال و درماندگی تنها به دنبال لقمه ای نان است  و بیشترین اقدام سیاسی اعتراضی آنان می تواند رای به خاتمی در 2 خرداد یا رای به احمدی نژاد در 3 تیر باشد.
2 – نابرابری درونی، Internal Inequality) ): این نوع نابرابری که بیشتر مختص جامعه مدرن است، ناشی از تقسیم کار اجتماعی در جامعه است. از آن حیث که استعداد افراد و توانایی آنان و نیز کارکرد و نقش هر کس در جامعه متفاوت است به اقتضای این تفاوت از بهره های متفاوت مادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی برخوردار می گردد. که این نوع نابرابری اگر در مسیر صحیح هدایت شود و هر کس بتواند استعدادهای خود را در فضایی سالم شکوفا کند و همگان از حداقل شرایط و مواهب انسانی برخوردار باشند، عین عدالت است و نابرابری است که باید باشد تا جامعه بتواند ادامه حیات دهد.
    درباره علل نابرابری نیز ایده های زیادی وجود دارد. ازاندیشه های ارسطویی که نابرابری را مطلقا لازم می دانستند تا فیلسوف مشهور دیوید هیوم، که  4 عامل مادی (تقاضا زیادی و عرضه کم) روانی (انسان زیادت طلب)، اجتماعی ( قوانین و هنجارهای خاص) و سیاسی (قدرت) را در این باره مورد تاکید قرارداده  و تالکوت پارسونز جامعه شناس معاصر که نابرابری را به 4 علقه انسانی (مادی سیاسی اجتماعی و فرهنگی) و عدم تناسب تولیدات جامعه و نیاز انسانها در مورد این 4 علاقه مربوط دانسته است.

     به هر حال نابرابری مسئله جداناشدنی از انسان  و جامعه انسانی است. کارل مارکس و اندیشه کمونیستی که بر این ایده بود که  نابرابری باید برای همیشه در جامعه انسانی ریشه کن شود، به جد در حیطه عمل و نظر شکست خورد. اما این مسئله انکار ناشدنی است که نابرابری و  احساس نابرابری  می تواند کم و زیاد شود. می شود از شدت و گسترش آن جلوگیری کرد و می شود تا حدی عدالت را رعایت کرد! مثلا در بسیاری از کشورها با سیاست ها فرهنگی و اقتصادی مناسب، طبقات پایین اولا احساس خفت و خواری نمی کنند. و حتی برخی خود را به طبقات بالاتر متعلق می دانند. فرهنگ مصرف گرایی صرف مانند ایران در بسیاری جوامع ورافتاده و مانند ایران رسانه رسمی و مرجع، شب و روز در حال تبلیغ مصرف گرایی نیست! و بدین ترتیب نابرابری ها تلطیف شده است! اما هرگز جامعه ای بدون نابرابری نمی توان فرض کرد از یکسو نابرابری درونی که لازمه جامعه است و از سوی دیگر نابرابری بیرونی نیز که به انسان و جامعه او پیوست خورده است، همراه همیشگی آدمی است. متغیرهای فراوانی غیر از آن که ذکر کردیم در آن دخیل است و تبعات فراوانی نیز به دنبال دارد و در اکثر پژوهشهای اجتماعی و بررسی های جرم شناسی و انحرافات، نابرابری اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به عنوان یکی از مهم ترین متغیرها حضور دارد.
 به امید روزی که حداقل نابرابری ها زجر دهنده نباشد و همگان دارای حداقلی
از معیشت مناسب باشند.......

ظلم زمانه از آفریقا تا ایران!
نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم مرداد 1384 ساعت 18:30 شماره پست: 10
گهگاه که عکسهای کودکان آفریقایی را می بینم با خود می گویم آیا اینها بشر نیستند؟ آیا آن کودک انسان نیست؟ آیا او دارای حقوق انسانی نیست؟ آیا او لیاقت مسکن و پوشاک و بهداشت و آموزش و تفریح را ندارد؟ استیصال و درماندگی تا کجا؟ خدایا! آیا این تفاوت ها که امروز مبدل به تبعیض شده از سوی توست؟ باور نمی کنم! آیا از سوی انسانی است که تو خود از روح خود در او دمیده ای؟ باور نمی کنم! خوب است اینها را ظلم زمانه بدانیم و بنامیم! نه! به راستی ظلم زمانه چه ها که نمی کند با او و امثال او!
می خواستم عکس این کودک را در وبلاگ نگذارم، چرا که به دیگر عکس ها نمی آید. اما با خود اندیشیدم آیا او اینقدر ارزش ندارد که گاهی نگهی به او بیفکنیم و به خود آییم؟!
البته در ایران خودمان نیز کم از استیصال ها و درماندگی ها نداریم! تا بحال چند بار به بیغوله و بدبخت آبادهای شهر مان و دیگر شهرها سر زده ایم؟ تا بحال چقدر از وضعیت فقرا و بیچارگانی که بسیار دور از ما هستند با خبر شده ایم؟ چه بسیار هموطنان و هم شهری هایمان که به علت فقر و درماندگی و نابرابری و تبعیض، هر روز آرزوی مرگ می کنند؟ واقعا چقدر از اینان یا حتی کسانی که به علت تفاوت عقیده شان در رنج و عذابند با خبریم؟! راستی تازگی ها عکس های اکبر گنجی را دیده ایم؟!

با جامعه شناسان و روشنفکران: 1 _ اباذری
نوشته شده در یکشنبه شانزدهم مرداد 1384 ساعت 9:51 شماره پست: 11
چند وقت یکبار سعی می کنم به بررسی کوتاهی از آن چه می دانم درباره جامعه شناسان و روشنفکران ایران بپردازم. شاید اگر روزی تکمیل و کامل شد، مفید و مثمر ثمر واقع گردد. البته از این که هیچ گونه نظم زمانی و ترتیب محتوایی و اهمیتی و الفبایی ندارد، خوب ندارد دیگر!

دکتر یوسف اباذری
جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران است. اطلاعات پراکنده و خوبی در حوزه های مختلف جامعه شناسی، فلسفه ، هرمنوتیک و... دارد و بیشتر در تئوری های جامعه شناختی تبحر دارد تا پژوهش اجتماعی. کتاب خرد جامعه شناسی او ، از کتابهای ارزنده در جامعه شناسی نظری است که به بررسی آرای هابرماس و هایدگر و لوکاچ و... پرداخته است و در مجموع پیوندی است میان فلسفه و جامعه شناسی! او خود در مقدمه کتاب می نویسد: ((جامعه شناسی بینشی است که از دل عقل روشنگری برخاسته است)) . حوزه مطالعاتی اباذری نیز غیر از نظریه های جامعه شناسی، جامعه شناسی ادبیات است که آثار ادبی جهان و اندیشمندان و نویسندگان انقلابی روسی چون مایاکوفسکی و نیز افرادی چون باختین و داستایوسکی را تبیین و تحلیل می کند .
اباذری که در تهران و لندن تحصیل کرده با حضور موثر در حلقه مجله ارغنون راه خویش را از روشنفکران دینی و حلقه کیان جدا کرده است و آثار و افکار وی گهگاه توانسته در جامعه روشنفکری و دانشجویی ایران نقش آفرینی کند. مراد فرهادپور در مصاحبه ای گفته بود که غنی ترین کتابخانه جامعه شناسی در ایران، متعلق به اباذری است. جالب است که  در دانشکده علوم اجتماعی تهران، او هم اتاق با دکتر حمید رضا جلایی پوراست و و در چند سال گذشته حضور وی در فعالیت های سیاسی بیشتر شده که حمایت اباذری از دکتر معین و حتی هاشمی رفسنجانی در انتخابات اخیر یکی از آن نمونه هاست. دکتر اباذری با دیدگاه انتقادی به جامعه ایران مینگرد و جامعه ما را دچار عدم بلوغ می داند که در مقاله (قهرجامعه با اصلاحات) به خوبی این مسئله راتحلیل کرده است. وی از کاریزمای خاصی در میان دانشجویان دانشگاه تهران برخوردار است و طرز پوشش او، حضور در کلاس، نمره دادن، سیگار کشیدن، موی سر و نحوه رفتار با دانشجویان از وی شخصیتی متفاوت و محبوب ساخته است. در مجموع دکتر یوسف اباذری را می توان جامعه شناسی خوبی در ایران دانست که در حوزه تئوریک توانسته به موفقیت هایی دست پیدا کند.
از دست نوشته های قدیمی خودم از آذر سال ۸۱ در کلاس نظریه های دکتر اباذری مطلبی درباره امیل دور کیم و همبستگی اجتماعی بود که اینجا می آورم: 
  هدف دورکیم درباره همبستگی اجتماعی، مطالعه بنیان همبستگی است نه ارزیابی آن! او با تاکید بر اصالت اجتماع، معتقد است که روابط جمعی ایجاب می کند که افراد با همدیگر همبستگی و انسجام داشته باشند. دورکیم فردگرایی در عصر جدید را نیز از همبستگی اجتماعی متاثر می داند و معتقد است که فردگرایی در متن همبستگی به وجود می آید. سوال دورکیم درباه این که چگونه افراد جمع می شوند و بین آنها خشونت حکمفرما نمی شود، بر خلاف هابز که پاسخ را دولت مسلط می داند، از سوی دورکیم با این پاسخ مواجه است که اخلاق و حقوق علت این مسئله است!
دکتر اباذری مقالات مختلفی درباره هرمنوتیک، هایدگر، هابرماس، جامعه شناسی ادبیات و... نگاشته که اکثرا در مجله ارغنون چاپ شده است اما وی هیچ سایت یا وبلاگی ندارد. دراینجا چند لینک درباره دکتر اباذری را قرار می دهم:
 ۱ ـ سایت دانشکده علوم اجتماعی                      ۲ ـ   قهر جامعه با اصلاحات     
 ۳  - ما و زلزله بم                                    ۴ ـ   تکنولوژی و منش اخلاقی (ترجمه)

جامعه شناسي امامزادگان در ايران
نوشته شده در دوشنبه هفدهم مرداد 1384 ساعت 13:43 شماره پست: 13
هر كدام از ما در اطراف محل زندگي مان با امام زادگان زيادي مواجه شده ايم. اگر به مسافرتي نيز برويم در مسير راه، ده ها امامزاده مشاهده مي كنيم. خود من به شخصه، در مسيرهاي صعب، بالاي كوه، در روستاهاي كوچك و بسياري جاهاي باور نكردني، مقبره هايي به نام امام زاده مشاهده كرده ام. اين مكان ها كه اكثرا مقبره فرزندان و نوادگان ائمه معصومين است، كاركرد و نقش فراواني در زندگي اجتماعي ما ايرانيان ايفا كرده اند. در اكثر روستاها، در كنار امامزاده، قبرستان روستا نيز بنا شده است. فعاليت هاي جمعي روستا، اعياد و عزاداراي ها خصوصا عزاداري روز عاشورا از امامزاده آغاز مي شود و يا در آن پايان مي يابد. مسافران و گذري ها نيز معمولا از امكانات امام زاده استفاده مي كنند. بسياري از مريض ها، حاجتمندان و... براي امامزاده نذر و نياز مي كنند. و حاجات خويش را از امامزاده طلب مي كنند. در يك كلام امام زاده ها هويت خاصي به مذهب شيعه و پيروان آن داده اند كه در هيچ جامعه اي يافت نمي شود. وقايع تاريخي و سياسي و اجتماعي خاص، كتاب ها، فيلم ها، داستانها و مقالات مختلفي بر اين مبنا شكل گرفته اند. بسياري از پتانسيل معنويت جامعه ما به واسطه حضور امامزاده تامين مي شود. از همه مهم تر آن كه بسياري شهرها و روستاهاي كشور حول يك امام زاده شكل گرفته اند. و نقش تاريخي امامزادگان نه در دوران خود كه بيشتر در دوران پس از حيات است. به هرحال به عنوان يك واقعيت اجتماعي، امام زاده ها نقش و كاركرد اساسي در ساختار اجتماعي ما، روابط اجتماعي ما و نهادهاي اجتماعي داشته اند كه اين تاثيرگذاري در حلقه ها و لايه هاي خاص اجتماعي بيشتر است. در زنان نسبت به مردان، در پيران نسبت به جوانان، در روستائيان نسبت به شهري ها، در طبقات پايين نسبت به طبقات بالا و كم سوادان نسبت با با سوادان اين تاثير گذاري بيشتر به چشم مي خورد.
وزير ارشاد هفته گذشته در همايش معرفي و گراميداشت امامزادگان اعلام كرده بود كه بيش از 6000 هزار امام زاده شناخته شده در ايران داريم.
به حتم هر يك نقش اساسي در ايران و جامعه ما داشته و دارند. برخي امام زادگان مانند حضرت معصومه (س) يا شاه عبدالعظيم يا شاه چراغ و... كانون و عامل بسياري از تحولات سياسي و اجتماعي و اقتصادي نيز بوده اند و جامعه شناسي امام زادگان در ايران بايد بتواند بيشتر و بهتر از نقش متقابل جامعه و امام زادگان در ايران ديروز و امروز بگويد. بهانه نوشتن اين چند سطر مشاهده اي بود كه چند روز قبل داشتم. در وسط راه به يكي از امام زادگان روستاهاي حوالي ساوه كه خيلي هم تميز و با امكانات نبود، گذرم خورد، مادري را ديدم كه مي گفت: اي امام زاده اگر پسرم در كنكور رشته خوبي قبول شود نذر مي كنم يك فرش براي اينجا بگيرم. جالب است اين مسئله را از خدا نميخواست از امامزاده مي خواست!

خیابان جمهوری و جامعه اطلاعاتی
نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم مرداد 1384 ساعت 18:30 شماره پست: 15
دیروز با یکی از دوستان به خیابان جمهوری تهران رفتیم تا یک گوشی موبایل بخرد. ابتدا با توجه به اطلاعات من،  تصمیم و انتخاب معلوم بود. اما پس از حدود یکساعت گشتن و پرس و جو، سیل اطلاعات درباره انواع گوشی ها، کارکردها، مزایا، نوع تصویر  و دوربین، آنتن دهی، خدمات، قیمت، زیبایی، اعتبار و... بر ما سرازیر شد. یک چیز به این کوچکی و این همه اطلاعات! واقعا خسته و سرگردان شدیم و دیگر تصمیم گیری و انتخاب خیلی سخت شده بود!
این جریان در زندگی روزمره ما بسیار اتفاق می افتد. امروز، دنیا، دنیای ارتباطات و گردش سریع اطلاعات است. از هرسو بر ما باران یا بمباران اطلاعات فرو می ریزد. روزنامه ها، مجله ها، رادیو و تلویزیون، ماهواره ها، اینترنت و دیگر وسایل ارتباطی، هر جا و هر گاه، ما را در جریان جدیدترین اطلاعات قرار می دهد. خودم هم داشتم با این جملات محسور و مقهور می شدم! اما وقتی به خودمان بیاییم می گوییم این همه اطلاعات برای چه؟ اصلا این اطلاعات چه کارکردی در زندگی من و تو دارد؟ چه نقش مهم در حیات انسان بما هو انسان دارد؟ به من چه که در فلان کشور چه تولید شده یا چه می کنند؟ و چرا انسان امروزی باید حیطه آگاهی اش این همه فراخ و وسیع باشد؟! جواب روشن است! امروز، جهان عصر اطلاعات را تجربه می کند. آگاهی به کالا تبدیل شده، قابل خرید و فروش است و قابل توسعه، البته بدون هرگونه کمبود منابعی، مانند دیگر کالاها توزیع می شود  و خریدار و فروشنده و دلال دارد. امروز اطلاعات جهان را مقهور خویش کرده، کسی که از اطرافش نداند مانند این است که اصلا نیست!  جامعه ای نیز که خود را از این جریان دور کند، مطرود و محدود است! اما علیرغم بیهودگی و بی مصرفی اطلاعات  در بسیاری از موارد و با توجه به این موضوع که اطلاعات از دانش و دانایی سواست، چشم بستن بر نقش عظیم اطلاعات در دانایی و پیشرفت، نیز خطاست! جامعه اطلاعاتی و شبکه ای جهان امروز را فرا گرفته و در حال توسعه است. فرهنگ و اقتصاد و سیاست و اجتماع و هنر و صنعت و نظامی گری ، گر چه همیشه مدیون اطلاعات و آگاهی بوده، اما توسعه و تغییرش، بدون نقش آفرینی زیاد اطلاعات ممکن پذیر نبود. با این وجود و نیز ذکر این مطلب که کشورهای مصرف کننده ای مانند ما باید بیشتر در این عرصه ایفای نقش داشته باشند، با توجه به تحقیقات قبلی ام، ۴ موضوع اساسی در مورد اطلاعات را ذکر می کنم:
۱ ـ نابرابری اطلاعاتی، نکته بسیار مهم در عصر اطلاعات، نابرابری در دسترسی به اطلاعات است، تبعیض و تفاوت فاحش در دسترسی به برق، تلفن، رسانه ها، کامپیوتر و اینترنت مسئله غیر قابل چشم پوشی است. ۳۰ درصد مردم جهان هنوز از دسترسی به برق محرومند! نیمی از مردم جهان هنوز صدای زنگ تلفن را در خانه شان نشنیده اند! و کمتر از ۱۵ درصد مردم جهان در غرب، بیش از ۸۸ درصد کاربران اینترنتی را تشکیل داده اند. بر همین اساس است که حدود ۹۸ درصد در جوامعی مانند آفریقا، آمریکای لاتین و حتی آسیا از دسترسی به اینترنت محرومند و حتی تعداد کامپیوتر برخی کشورها از تعداد انگشتان دست کمتر است. این مسئله و نیز نابرابری در دسترسی به دیگر جنبه های جریان اطلاعات، موجب شده نابرابری اطلاعاتی به عنوان یک موضوع مهم در قرن جدید حتی هزاره سوم مطرح گردد.
۲ ـ آگاهی کاذب، موضوع مهم دیگر آگاهی و اطلاعات کاذب است. امروز افکار و مد و سلیقه جوانان جهان  اکثرا از سوی غرب ایجاد میشود. کار بیشتر، پوشیدن شلوار لی برای کار، موسیقی پاپ و راک، و حتی برخی رمان ها، اکثر فیلم ها،  نقاشی ها، اشعار و... اکثرا در راستای اهداف سرمایه داری غرب است. هری پاتر، ۱۱ سپتامبر، حمله های تروریستی از قبیل متروی لندن، بیماری سارس، بن لادن، صدام، ایران و.... در کنار آن دیوید یکام و اصلا خود فوتبال و جام جهانی، مک دونالد، هالیوود، شومن ها و خواننده های زن و مرد غربی، و.... همه به نوعی بر جهانیان عرضه می شود و افکار عمومی را به شکل بسته بندی شده و مسخ شده و یکدست تحویل می گیرد یا آنگونه که آدورنو می گفت فرهنگ توده ای بر همگان مستولی می شود. این مسئله نیز موضوعی بغرنج و حساس است که ابتدا شناخت آن و آگاهی از جنبه های آن ، نیاز به روشنفکری و زیرکی خاصی دارد و البته رهایی از آن نیز امری آسان نیست چرا که رابطه ای متقابل با قدرت و قدرتمندان دارد.
۳ ـ قدرت و اطلاعات، از همان روی که گفتیم اطلاعات کالا ست و مبادله می شود، خود موجب و موجد قدرت در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی است. خصوصا آگاهی اقتصادی و سیاسی و قدرت در این دو عرصه اهمیت بسیاری دارد که با سعی در اصلاح نابرابری، این قدرت را نیز تعدیل و تلطیف نمود.
۴ ـ اطلاعات و آزادی، اطلاعات به حتم محدود کننده آزادی است.  اطلاعات، به علت آگاهی بخشی درباره یک موضوع خاص، تصمیم  گیری را سخت و اختیار را محدود می کند. گرچه تعدد انتخاب بیشتر است اما سهولت تصمیم گیری کاهش می یابد و آزادی تا حدودی محدود می شود. بر همین اساس بود که اگر آگاهی کمتر باشد، بسیار راحتتر خرید میکنیم. به نظر می رسد این کاهش آزادی با یک تصمیم گیری صحیح  و مبتنی بر آگاهی قابل جبران است. یعنی اگر آزادی محدود شود اما انتخاب عاقلانه شود، مسئله ای با ارزش است. اما وای به روزی که اطلاعات ما از جنس آگاهی کاذب باشد، در این صورت هم آزادی محدود شده، هم تصمیم عاقلانه و مطلوب نیست: امری که امروز در زندگی مدرن و ماشینی بسیار مشهود است.
حالا نمی دانم بالاخره خرید دیروز ما شامل این نکته چهارم بود یا نه؟
جذبه تو مرا کشت!
نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم مرداد 1384 ساعت 9:46 شماره پست: 16
خدایا! جذبه تومرا کشت ولی نورت را ندیدم.
خدایا! با ((الهی العفو)) گفتن تنم می لرزد و روحم می رود، حال فریاد می زنم ولی بازهم نمی توانم، پس لال می شوم.
خدایا! توجه به تو مرا سیراب می کند لی خود می دانی که ظرفیت آن را ندارم.
خدایا! تو که هستی که بنده گناهکارت را مورد لطف قرار می دهی، همین که زنده و سلامتم مرا بس است، چرا خود را چنین به من می نمایی؟ هراس آن دارم که اگر ذره ای از نورت را نشانم دهی روحم را از بدن جدا کند.


خدایا! می بینی که گریانم برای تو و به عشق تو، مرا از این دنیای لوث و گناه نجات ده.
خدایا! لرزش دلم را برای شوق کن نه ترس. مرا لبریز کن به خودت قسم هرچه بیشتر لطف کنی خودم را بالاتر می کشم.
خدایا! دنیا را نزد من خوار و خرد کن. هر روز بیش از ۲۰۰ بار نام تورا می خوانم اما چند بار به یاد توام؟
خدایا! نورت را دیده ام و عاشقت گشته ام. اما عاشقی سرد و خائن. کدام عاشق چنین به معشوقش پشت می کند. کدام عاشق واقعی وقتی معشوق صدایش می زند، به دیدارش نمی رود؟
خدایا! راه را نشانم ده. ای دلیل و ای عالی  و ای صمد توان آن ندارم که حمد تو گویم، خودت از قلبم و سوزم و شورم و عشقم باخبری. جذبه تو مرا کشت، نجاتم ده!
                                                                                                آذرماه 1381
با جامعه شناسان و روشنفکران: 2 _ رفیع پور
نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مرداد 1384 ساعت 12:21 شماره پست: 17
    فرامرز رفیع پور جامعه شناس و استاد ممتاز دانشگاه شهید بهشتی است. متولد 1320 تهران، فوق لیسانس مهندسی کشاورزی و دکترای روش تدریس جامعه شناسی در سال 1353 از آلمان دارد. در سال 65 نیز رساله پرفسوری اش را در آلمان نوشته و در این زمینه نیز موفق شده است. بیش از 30 سال است که در آلمان (دانشگاه هوهن هایم)، آمریکا ( دانشگاه ویسکانسین) و ایران (دانشگاه شهید بهشتی) تدریس می کند. بیشترین تخصص وی غیر از حوزه های نظری وجامعه شناسی روستایی، پژوهش اجتماعی است که شاید بتوان رفیع پور را موفقترین جامعه شناسی ایرانی در عرصه پژوهش اجتماعی دانست. تحقیقات وی نیز در رابطه با توسعه ایران، دین داری، روحانیت، احساس و موسیقی، و... در کتابهای مختلف چاپ شده و مورد استفاده است. تمامی پایان نامه های دانشجویان وی نیز پژوهش اجتماعی است. توانایی وی در این عرصه به حدی است که مهم ترین کتاب منبع پژوهش اجتماعی در ایران نیز برای اوست (کندوکاوها و پنداشته ها). و گروه جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی نیز بواسطه حضور وی، شیوه پژوهش اجتماعی و خط مشی پوزیتویستی را دنبال می کند.که به زعم اکثر جامعه شناسان ایران، در این عرصه موفق بوده اند. گرچه انتقادات فراوانی به ضعف مبانی تئوریکی آنان وارد است.
      دکتر رفیع پور مقالات و کتابهای فراوانی به رشته تحریر درآورده که در لینک ها آمده است. اما دو کتاب کندوکاوها و نیز توسعه وتضاد از مهم ترین کتابهای اوست. به حق کم تر جامعه شناسی در ایران حضور دارد که به اندازه وی، به طور عملی و پیمایشی روی جامعه ایران کار کرده باشد و آن را بشناسد. در کتاب توسعه و تضاد که ثمره چندین سال پژوهش اجتماعی است، و البته مورد انتقاد شدید برخی جامعه شناسان نیز می باشد، وی ضمن تبیین و تحلیل علت انقلاب اسلامی، با تئوری های مختلف، وقایع ابتدای انقلاب و جنگ راتحلیل می کند. از جنگ به علت ایجاد انسجام، تجلیل می کند و وقایع دوران سازندگی را مورد نقد شدید قرار می دهد که باعث اوج مصرف گرایی و نابرابری شده است.
     دکتررفیع پور به جز فعالیت های علمی، عضو پیوسته فرهنگستان علوم نیز می باشد که از 2 سال قبل رییس دانشکده ادبیات و علوم انسانی شهید بهشتی نیز شده است. رفیع پور هرگز ژست روشنفکری به خویش نگرفته و در کیان و ارغنون و انجمن جامعه شناسی نقش چندانی نداشته است. البته نقش فعال او در دانشگاه شهید بهشتی اغلبا مورد انتقاد دانشجویان وی شده است و رفیع پور به اقتدار و قدرت زیادی در دانشگاه شهید بهشتی دست پیدا کرده و مسائلی ایجاد کرده که بازگویی آنها مقال دیگری میطلبد.
    علاقه رفیع پور به نجاری و ورزش نیز باعث مسائل جالبی شده است. نمازخانه دانشکده ادبیات را او و دانشجویان خود ساخته اند و در مورد ورزش نیز وی اهمیت زیادی به دانشجویان ورزشکار می دهد و حتی پیش آمده اگر دانشجویی سوالی از وی پرسیده، دکتر رفیع پور پاسخ را منوط به شنا رفتن سوال کننده می کند.
      در دست نوشته های خودم از کلاسهای دکتر رفیع پور که اکنون در آلمان به سر می برد،  به مواردی از عقاید او  که در کلاس تکنیک های خاص تحقیق اشاره می نمایم .( از بهمن 82 تا خرداد 83) البته در اینجا ذکر این نکته را لازم می دانم کلاسهای رفیع پور بیشتر از تئوری و علم جامعه شناسی، جامعه شناسی ایران و درس زندگی است.
* مشکل ایران این است که همگام با مسئله بی اعتمادی، وجود جامعهء ادایی و دروغی است. و وجه تمایز ما در کل خاورمیانه این است که رفتار ایرانیان انتظاری است، یعنی با دروغ و ریا آن چه هستند را نشان نمی دهند بلکه آن چه را دیگران می خواهند به نمایش می گذارند که این مسئله برای تحقیق اجتماعی بسیار مسئله زاست.
* رسانه ها و خصوصا تلویزیون فکر را تعطیل می کنند. من نیز از سال 72 تلویزیون نگاه نمی کنم.
* مشکل جامعه شناسی ما این است که تئوری های جامع مورد استفاده آن، مبتنی بر نظام ارزشی و مسئله غربی هاست.  و مسائل ما، تئوری های ماو نهادهای ما ربطی به نیاز ما ندارند.
در اینجا نیز چنند نمونه لینک مربوط به دکتر رفیع پور میگذارم:
لیست کتابها                ایمیل                 زندگی نامه 

میلاد علی است. علی ....
نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم مرداد 1384 ساعت 11:21 شماره پست: 18
علی (ع) یک شخص نیست! یک مکتب و فرهنگ و عصاره یک ایدئولوژی است. علی بزرگمردی است که تاریخ او را می ستاید و امروز ولادت اوست. ولادت مردی که ۱۴۰۰ سال قبل متولد شد. اما هنوز نام و یادش در ذهن هاست.  به نظر من علی (ع) از دو جهت برای ما حائز اهمیت است. اول آنکه امام اول ما شیعیان است و خلف نبی اکرم(ص) که آیات قرآن کریم نیز با نام صراط مستقیم و ولی مومنان و صاحبت علم الکتاب و... او را ستوده است. و دوم آن که الگویی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است. سیره و منش امیرالمومنین چه در ۵ سال حکومتش و چه در عمر ۶۳ ساله اش الگویی جاودانی و پایا و پویا است. با آن که جامعه مدنی و حوزه عمومی و مفاهیمی چون حقوق بشر و شهروندی و دموکراسی و... هنوز در جامعهء سنتی و توده ای زمان او ایجاد نشده بود، اما سخنان او، کردار او، رفتار او و کنش اجتماعی او در احترام به حقوق بشر، حقوق زنان، حتی حقوق حیوانات، احترام به مشورت، تساهل و کثرت پذیری فوق العاده او (خصوصا در مواجهه با خوارج)، عقل گرایی و عقل محوری (خصوصا در کلام)، احترام به کرامت و آزادی انسان و دوری از سیره استبدادی و خودرایی که امری پسندیده در آن زمان بود، جلوه هایی اندک از خورشید تابان شخصیت اوست. او سیمایی پرفروغ بود که نورش تا امروز ادامه دارد و متاسفانه از دو جنبه بهره گیری از علی(ع) با مشکل مواجه است. یکی از سوی آنانی که او را فوق بشر و دست نیافتنی و لاهوتی و الهی می دانند و هر کس را از نزدیک شدن به او نیز بر حذر می دانند و آنقدر در مورد علی و فرزندانش غلو می کنند که ما بین خدا و علی فاصله کمی قائلند. و دیگر از سوی کسانی که شاید به واسطه عکس العمل به گروه اول، علی را مخصوص دوران خودش دانسته، چشم بر سیره و رفتار او می بندند و حتی عقیده و احترام به او را منافی ختم نبوت می پندارند.
اما علی (ع) زنده است و پاینده، کاش همه ما صادقانه تر و عاقلانه تر می اندیشیدیم. کاش بیشتر او را میشناختیم و بیشتر از کلام و کنش او بهره می بردیم. کاش علی را واقعا می شناختیم. اصلا کاش گاهی هر وقت میخواستیم سری به نجف میزدیم! سری به خانه علی در کوفه! سری به کعبه و شکافی که هنوز به احترام علی باقی گذاشته اند. راستی یک سوال جدی: اگر امروز علی به این دوران می آمد چه می کرد و برخوردش با مفاهیم و دست یافته های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و فلسفی غرب چه بود؟ مثل ۱۴۰۰ سال قبل عمل میکرد یا تسلیم میشد  و یا روشی دیگر داشت؟
به هرحال میلاد علی است. میلاد تنها فردی که در کعبه خانه خدا متولد شد! نازم به حسن مطلع و حسن ختام او! میلاد علی است..... علی........................

از وبای پزشکی تا وبای اجتماعی
نوشته شده در شنبه بیست و نهم مرداد 1384 ساعت 17:27 شماره پست: 19
وبا نوعی بیماری واگیردار است که شاخصه جوامع عقب مانده و سیستم آب و فاضلاب ناقص است که  اپیدمی قرون ۱۷و ۱۸ میلادی بوده  است. تا اینجا که ما گل کاشته ایم که در قرن ۲۱ در کشوری که داعیه خیلی چیزها دارد : اورانیوم غنی می کند و حتی می خواهد نیروگاه هسته ای بسازد، ماهواره به هوا می فرستد، خودروی داخلی طراحی و  تولید می کند و می خواهد در سال ۱۴۰۰ سرآمد منطقه باشد، وبا در عرض یک ماه به یک مشکل و مسئله اساسی تبدیل می شود! جالب است بدانیم که آخرین شیوع وبا در آمریکا در سال ۱۹۱۳ بوه است. به هر حال بحث من اینها نیست!
وبا بیماری است که مانند اکثر بیماری ها یک قسمت بدن را هدف قرار می دهد، و در پی آن موجب کاهش شدید آب بدن شده و حتی ممکن است به مرگ بینجامد. از این حیث جامعه نیز مانند بدن انسان عمل می کند. همینطور که یک تحریک ویروسی و میکروبی، کل بدن را به حرکت وا می دارد، یک محرک خارجی نیز می تواند جامعه را دستخوش تغییر و تحول کند. برای مثال خود همین وبا، عامل تحرکات فراوانی در جامعه است. از لحاظ بهداشتی، مسئولین اقدامات زیادی انجام داده اند. مردم را از خوردن سبزی و کاهو و سالاد و... بر حذر داشته اند. مردم نیز خود در خورد و خوراک مراقبت زیادی انجام می دهند. بخش اقتصادی تحرک و تغییر فراوانی متحمل شده است. سبزی کاران و  مزارع ضررهای فراوانی متحمل شده اند. برخی رستوران ها و اغذیه فروشی ها با کاهش مشتری مواجه می شوند. بخش مسافرت و ایرانگردی آسیب فراوانی دیده است. در قم ۴۰ درصد مسافرین به ادعای رییس سازمان ایرانگردی اش کم شده است. سرعین اردبیل تخلیه شده و امروز گزارش شده که در بخش های توریستی شمال کشور وبا مشاهده شده و به حتم این منطقه نیز ضربه خواهد دید. رسانه های جمعی (صداو سیما و مطبوعات) بسیار به این مسئله می پردازند، شایعات فراوان در این زمینه به گوش میرسد، و در کل به طور مستقیم نهاد های اجتماع و اقتصاد در ایران متاثر از این مسئله شده اند که می تواند این تاثیر گذاری در آینده نزدیک کمتر یا بیشتر هم بشود. اینها همه تاثیر یک مسئله جزیی بر جامعه است. جامعه یک مجموعه در هم تنیده است که تحریک و تغییر و نقصان هر بخش آن، در کوتاه مدت و بلند مدت بر دیگر بخشها تاثیر میگذارد و ساختار و روابط و نهادهای اجتماعی در حوزه های مختلف سیاست و فرهنگ و اقتصاد و اجتماع بسیار حساس و دقیق عمل می کنند.
گرچه آدمی به راحتی می تواند از وبا پیشگیری کند یا آن را مهار و کنترل کند، اما جامعه به این آسانی عمل نمی کند و به واسطه وسعت و پیچیدگی زیاد آن کنترل و پیشگیری و مهار بسیاری از مشکلات و معضلات و مسائل اجتماعی کاری است بسیار سهمگین که نیاز به متخصصان و سیاستگذاران آگاه و عاقل و در کنار آن ساختار و بنیان صحیح و منطقی در این زمینه دارد. و متاسفانه همین موضوع،  از مشکلات اساسی و تاریخی در ایران ماست که با تاسف بیشتر، کمتر به آن توجه می شود.
دل شکسته و حطیم خانه خدا
نوشته شده در دوشنبه سی و یکم مرداد 1384 ساعت 22:43 شماره پست: 20
داخل یک تاکسی نوشته بود:
کعبه را ابراهیم خلیل ساخت، اما دل را خدای ابراهیم! پس بیاییم همانطور که حرمت کعبه را نگه می داریم، دلی را هم نشکنیم.
خدایا فقط تو میدانی من چند دل را شکسته ام! چقدر هم بد شکسته ام!  راستی هوس کعبه و آن منزل و آنجاست مرا! وای که چقدر دست گذاشتن بر درب خانه خدا لذتبخش است! حرفهای روبروی حطیم و ملتزم و حجرالاسود  و... هم شنیدنی است! چه قول و قرارها و چه آرزوها! چه زیبا و چه معنوی! چقدر نزدیک شدن به خدا! خدایا دوباره قسمتم کن و قمست هر کس که عاشقت و عاشق دیدن خانه ات هست.

هیچ نظری موجود نیست: